به مـــناسبت ۱۸ مــه ، روز جــهانی مـــوزه ها و جلب توجـه عـــموم به حــفظ و استـــقبال از مــــوزهها
موزه مانند بسیاری از پدیدههای جدید جهان، در قرن ۱۹ میلادی وارد فرهنگ ایران شد. نخستین موزهها در جهان، مجموعههای شخصی بودند که با هدف نمایش برای عموم ایجاد نشده بودند، بلکه صرفأ نشان دهنده علاقه افرادبه حفظ ونگهداری اشیاء بازمانده از گذشتگان به شمار میآمدند.
در سال ۱۲۴۹ شمسی، ناصرالدینشاه پس از سفر به اروپا و دیدار از موزههای کشورهای روسیه، فرانسه، انگلیس، ایتالیا، سوئیس، آلمان و اتریش، به تقلید از آنها دستور داد گوشهای از کاخ گلستان را به شکل موزه درست کنند؛ البته این موزه مختص شاه و اطرافیانش بودو پس ازمدتی از بین رفت و جواهرات آن به خزانه بانک ملی و سلاح های موجود در آن، به موزه دانشکده افسری سپرده شد. در دوره مشروطه، به دستور وزیر معارف (صنیعالدوله)، دایرهای به نام اداره عتیقات بین سالهای ( ۱۲۹۵- ۱۲۹۷) به وجود آمد که کارش سر و سامان دادن به وضع نابسامان حفاریهای غیر مجاز بود. در همین زمان بود که موزه «ایران معارف» تأسیس شد. این موزه، در برگیرنده اشیای عتیقه، کاشی، سفال، سکه و سلاح بود که به عنوان اولین گام مؤثر در تاریخ موزهداری ایران به شمار میرود.
بیشترین جلوه تاریخ موزهداری ایران را، در«موزه ایران باستان» باید جستجو کرد. این موزه، با ۲۷۴۴ متر زیربنا، به دلیل قدمت اشیاء در زمره یکی از موزههای مادر دنیا محسوب میشود که در سال ۱۳۱۶شمسی افتتاح شد. این موزه، در برگیرنده آثار مختلفی از هزاره ششم پیش از میلاد تا دوران مختلف اسلامی است که اشیای آن در دو طبقه به مانند آیینه تمامنمایی از فرهنگ، هنر، آداب و رسوم، باورها و اعتقادات گذشتگان و نیاکان ما نمایش در آمده اند.
روز جهانی موزه و میراث فرهنگی
حفظ میراث فرهنگی، وظیفهای همگانی و همیشگی است و آموزش همگانی برای حفظ میراث فرهنگی از راه رسانه ها و مطبوعات و بالا بردن فرهنگ نگهداری از آثار باستانی، از عوامل مهم حفاظت از میراث فرهنگی است. از طرفی، گسترش موزههای دنیا و همکاری همهجانبه علمی، فرهنگی و صنعتی در میان آنها، در تحقق دستیابی به اهداف فرهنگی از طریق هماهنگ ساختن اقدامات بینالمللی و تدوین برنامههایی مؤثر است که خطوط اساسی همکاری مشترک و دوجانبه مردم و موزهها را در سطح جهانی دارا باشد. بر همین مبنا در سال ۱۹۷۷ میلادی در قطعنامه شماره ۵ دوازدهمین مجمع عمومی کمیته بینالمللی موزهها (ایکوم) که در مسکو برپا شد، روز ۱۸ ماه می برابر با ۲۸ اردیبهشت، «روز جهانی موزهها» نام گرفت و از همان سال، در روز یاد شده در همهکشورهای عضو، مراسمی برگزار میشود.
همچنین در کشورهای مختلف جهان موزه های متعدد آثار باستانی، مردم شناسی، طبیعی، حیوانات ، وحوش و سایر مجموعه ها وجود دارد که تاریخ آن کشورها را بازگو می کند. چراکه موزهها ابزاری مهم برای تبادل فرهنگی، غنیسازی فرهنگی و ایجاد درک متقابل، همکاری و صلح میان مردمان است و فرهنگ و تمدن هر قوم و ملتی از طریق اشیاء و وسایلی که در موزه ها جمع آوری شده، شناخته و از طریق موزهها به همه آموزش داده می شود.
به تعریفICOM، موزهها، قلب ملتها و مؤسساتی هستند که به جامعه خدمت می کنند و در توسعه آن نقش دارند و روز جهانی موزه، فرصتی بسیار عالی برای ملاقات فعالان حرفهای در زمینه موزهها با عموم مردم علاقهمند به این حوزه است.
برای چه برویم؟
سال گذشته را به یاد می آورم: در ۴ کلاس درسی دانشگاه، به دانشجویانم می گویم که هفته دیگر، روز جهانی موزه هاست و بازدید از
موزه ها رایگان است و می توانند به انتخاب خودشان و بر اساس موضوعی که می پسندند یک موزه را انتخاب و بازدید کنند، بعد هم دلیل انتخاب آن موزه و آن چه از دیدار آنجا درک می کنند را بنویسند و بیاورند. در هر ۴ کلاس هنوز حرف آخرم در دهان نچرخیده و ادا نشده است که بیشتر آن ها می پرسند آیا نمره دارد؟
این سؤال یعنی اگر محض تفنن و تفریح است که هیچ؛ اما اگر محض نمره است که برویم!
می گویم اگر نمره داشته باشد، هدف من از طرح این پیشنهاد معلوم می شود یا شما برای انجام این کار، هدف پیدا می کنید؟همگی می گویند قطعا ما برای بازدید از موزه ها دلیل و انگیزه خواهیم داشت!
دریغ و درد در دلم چنگ می زند. این ها همگی دانشجویان مقطع کارشناسی هستند و اگرچه
رشته شان تاریخ و باستان شناسی و مرمت نیست، ولی بالاخره یک لیسانسه این مملکت که هستند! حتی زیر نقاب دانشجویی و ژست تحصیلکردگی هم توجیه نیستند که باید به موزه بروند و آنجا را ببینند.
کلاس به پایان رسیده است و اعلام می کنم، این کار نه تنها نمره دارد که بخشی از امتحان پایان ترم است، به گمان خود، توفیق اجباری نصیبشان می کنم، شاید خود راه بگویدشان که چون باید رفت!
آمدیم، تشریف نداشتید!
سال گذشته را به یاد می آورم: هفته پایانی اردیبهشت است. دانشجویانم طبق دستور کار هفته قبل می بایستی به یکی از موزه ها می رفتند و دلیل و نتیجه کارشان را کتبی و شفاهی در کلاس ارایه می دادند.
چند نفر را از روی لیست حضور و غیاب صدا می زنم. یکی می گوید هفته پیش غایب بوده و برنامه را نمی دانسته و نرفته است. می پرسم قبلا چه؟ آیا تا کنون از موزه ای بازدید کرده است؟ آن را تعریف کند.
می گوید چند سال پیش در سفر به تبریز، به مفبره الشعراء رفته اند، آن هم برای این که خانواده در هنگام اذان ظهر در آن حوالی بوده اند، رفته اند که در مسجد نماز بخوانند و بعد هم چون آفتاب بوده و مقبره الشعراء همان بغل و همه هم می گفتند یکی از جاهای دیدنی تبریز است، رفته اند داخل یک زیرزمین! که فقط تعدادی تابلو به دیوار داشته و مادرش در همان دقایق اول، گفته اینجا که چیزی ندارد، بهتر است برویم بازارسنتی تبریز تا ادویه و گل محمدی برای مربا بخریم!
می گوید نمی دانم آنجا موزه بود یا نه، چون زود بیرون آمدیم! حتی نمی داند چرا به آنجا
میگفتند مقبره الشعراء!
دیگری صادقانه می گوید: حتی به این که چه موزه هایی وجود دارد و اگر روزی وقت کند، دلش می خواهد کدام یک را ببیند فکر نکرده است!
نفر بعدی می گوید به مجموعه کاخ سعد آباد رفتم. چون فهمیدم آنجا غرفه های موسیقی اقوام و آش رشته و کارها و صنایع دستی برپاست. کاخ ها خیلی زیاد بودند و حوصله بازدید نداشتم، ترجیح دادم از هوای باغ لذت ببرم. فقط از پادشاهانی که این گونه باغ ها را ساختند، تشکر می کنم. لااقل یک جایی در این شهر، هوای خوب دارد و تعجب میکند که چرا با این که سال هاست در تهران است ولی تا به حال آنجا نرفته است.
بعد هم می گوید با چند نفر همراهم آش رشته خریدیم و وقتی آمدیم کنار یکی از دیوارهای باغ بنشینیم و بخوریم، دیدیم کسانی قبل از ما و به زحمت روی دیوارهای سیمانی آن کنده اند که: ای پادشاهان و صاحبخانه های این کاخ ها، آمدیم تشریف نداشتید!
با موبایل هم عکس گرفته و برایم آورده بود که نشان دهد از بازدیدش همین عکس و طعم آش رشته را درک کرده بود!
روز موزه، همه یاد ما می کنند
خودم قبلا برای روز جهانی موزه به مجموعه زیبا و باشکوه موزه ایران باستان رفته بودم و مسئول روابط عمومی آنجا گفته بود که حتی شما خبرنگاران و اهالی رسانه هم، فقط سالی یک بار و برای همین مناسبت به موزه ها می آیید و عکس و خبر و گزارش تهیه می کنید و بعد هم می روید و پشت سرتان را نگاه نمی کنید. در واقع کمتر رسانه ای به موضوع «موزه» ها در طول سال می پردازد.حق داشت و من حرفی برای گفتن نداشتم.
یک بار دیگر در سال ۸۹ که منشور کوروش را برای نمایش کوتاه مدت از انگلیس به ایران آورده بودند، از دانشجویانم پرسیدم، اگر شماها به کشور انگلیس بروید، آیا از موزه بریتانیا دیدن خواهید کرد؟ آیا آنجا از دیدن منشور کوروش که نماد بردباری و آزادیخواهی و بشر دوستی ایرانیان است، دیدن خواهید کرد؟ همگی بالاتفاق گفتند نه برای منشور کوروش ، بل برای رعایت ظاهر روشنفکری در سفر به اروپا به موزه میروند و ورودی آن را به یورو یا پوند می پردازند و چند عکس هم در مقابل در ورودی آن می گیرند که به همه آشنایان و دوستان آشنایانشان حتی نشان بدهند. من هم در ادامه این جواب آن ها گفتم حالا منشور کوروش برای ۴ ماه در ایران است. بروید و منشور «بزرگترین امپراطوری جهان» را که «میراث همگانی همه انسانها» است ببینید و از موزه ایران باستان نیز با دقت بازدید کنید و بعد بنویسید که تمدن ایران از باستان تا پس از اسلام در هر دوره ای، چه ها بر خود دیده است.
به گمانم این بار برای دیدار از منشور کوروش، حتما به موزه ایران باستان می رفتند و جالب این که چند نفری رفته بودند و به قول خودشان یکی آن ها را برده بود طبقه بالا و منشور را نشان داده بود و بعد هم خودشان در طبقه پایین چرخیده بودند و انسان نمکی دیده بودند و زده بودند بیرون و نگاه تاریخی به اشیاء را نفهمیده بودند یعنی چه؟
نفهمیده بودند داشتن چهارپایه خوراک پزی فلزی و زیورآلات ریز نقاشی شده در عصر آهن و سفال رنگی و لعاب داده شده در دوران باستان چه معنا دارد؟ نفهمیده بودند که داشتن موزاییک و کاشی و صندلی و سینه ریز و سنجاق سر و انواع ظروف پذیرایی هنرمندانه و تزیین شده، نشانه چه سطحی از تمدن است و نفهمیده بودند سر ستون های شکسته و به تاراج رفته از حضور و هجمه بیگانگان بر رخ زیبای این سرزمین، چه سیلی دردناکی بر قلب تاریخ و فرهنگ ایران زده است!
این ها را نفهمیده بودند و من از روی همین «نفهمیدن» ها فهمیدم که موزه ای را که از پای بست ویران است، نمی توان با این کارها بزک کرد و ظاهرالصلاح نمود!