محمدرضا لطفی از جانب خدا بود.

mohr ekhtesasi

لطفی

خبر درگذشت لطفی همۀ ما را شوکه کرد.

موزیسینی فرهیخته و نوازنده ای چیره دست.

استاد تمامِ موسیقیِ سنتی و اصیل ایرانی.

استاد تمامِ موسیقیِ درویشی و خانقاهیِ ایرانی.

استاد تمامِ موسیقیِ بداهۀ ایرانی.

استاد تمام در حوزۀ آمــوزش و پرورشِ  نوازنـده ها و موزیســـین های جوان . چه بسیــار خواننده هایی که ابتدا نزد ایشان آموزشِ مرام و فتوت دیدند و سپس حرفه و تخصصِ آواز را آموختند.

استاد لطفی همه چیز داشت.

پاکی، صداقت، صلح و صفا.

استاد در عینِ نداری همه چیز داشت، همه چیز.

 مثلاً صدایش، دو دانـگ از شش دانگ بود؛ اما وقتی می خواند، تکنــیک و احساس در اختیارش بود و فخــر می فروخت به آنان که استعدادِ خداوندیِ خویش را به حراج و بعضاً به نابودی می کشاندند.

در نوازندگی، دارای تکنیک و استراتژی و علی الخصوص لِمِ خاصی بود . صدای تارش عمق داشت و با سه تارش آدمی را به تفکر وادار می کرد. وقتی پشت سازی می نشست، ساز، بنده بود و او خدایش، نه مثل امروزی ها !

به هر جا و هر حالتی بود؛ طوری ساز می نواخت که مخاطب چاره ای جز تسلیم نداشت. نه تنها گوش اش بلکه روح و روانش نیز از دست می رفت و به دستِ  پنجه و زخمۀ استاد می رسید.

لطفی می توانست حتی با یک ساز کاری کند که مخاطب از هر سطح و سلیقه ای که باشد، مسحور او شود. پنجۀ لطفی هر شنونده ای را به تفکر و سکوت و حتی فلسفۀ ایمن الهی می برد و با زخمه اش او را به شوق و حرکت و زیســـتن و طرب دعوت می کرد ؛ دعـوتی که از نظر او وظیـــفۀ هنــرمـند بود و مسئـولیتــش؛ و اجـابتِ آن را از طرف مخــاطب ، آزاد و مختـــــار می دانست و می گفت:

“هر که بسته به زنجیر هایش پرواز میکند؛ هر چه سبک تر، آزاد و رها تر!”

در مرام و مســلک زندگی اش یگانه بود و آرام و مقـــاوم در آنچه می اندیشـــید و آنچه که خواسته اش بود.

اهل تحمل بود، اما تحمیل ناپذیر؛ و تحمیل میکرد سبک و اندیشه اش را در موسیقی، چون باورش بود.

سبکِ تدریس اش با همه متفاوت بود . با دل کار می کرد و فقط از دل می شنید. گوش و چشم و دستش ، دل بود. نانِ دل می خورد و گوش و هوش به دل می داد.

می گفــتند که “چپ” بوده است. می گفتــند که “درویش” بوده است. اما او بی تفـــاوت از این حرف ها می گذشت؛ به دنبال هویت بود، نه نام و به دیگر ماجراها اعتنایی نداشت.

 تا آنجایی که او را می شناختیم ملّی بود ، ملّی زیست و ملّی فکر کرد.

اصیل بود و به اصالت توجه داشت.

به سیاست فکر می کرد، ولی هرگز آن را با هنرش در نمی آمیخت.

او را به فتوت و غیرت می شناختیم، بر پایه ی عدالت. به حق و حقیقت عشق می ورزید و راه سعادت را در چهارده نورِ حقیقی می دانست.

اهل مبارزه بود و سکوت و زیستن. این را با صدای سازش می گفت.

 نویسنده میهمان : آرمان فرهمند

مطالب مرتبط

۷ دیدگاه‌

  1. البرز گفت:

    چه تیتر جالبی زدید .
    خدا استاد را رحمت کنه

  2. غزال گفت:

    در طی مدتی که ایشون رو از نزدیک می شناختیم بدون هیچ تکبر و یک دوست و همدل حقیقی بود. برای دوستانش غمخواری می کرد و در یک کلمه انسان بود. رفتنش داغ سنگین تری برای کسانی بود که این وجه انسانی او را هم دیده بودند

  3. ساسان 88 گفت:

    خدا رحمت کنه .مرسی از نوشته خوبتون

  4. ف . ق گفت:

    واقعا ایشون استاد تمام موسیقی ایرانی و بداهه نوازی و بداهه خوانی بودند . روحشون شاد . وراهشون پر رهرو باد

  5. نازیلا ن گفت:

    این چپی که نوشتید یعنی چی ؟؟
    منظور همون (چپ کوک) بودن است ؟؟

    • فرخ لقا کشوری گفت:

      نه عزیزم . گرایش سیاسی قبل از انقلاب آقای لطفی مد نظر بوده .. نه اصطلاح موسیقیایی
      از آقای فرهمند هم تشکر ویژه دارم بابت مطلب ارزنده اشون
      امید وارم که شاگرد های استاد بتوانند جای خالی ایشان را پر کنند
      بدرود

  6. امیر گفت:

    استاد لطفی اصل اصل بودی

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفت + 1 =