برادرم عمران! زندگی ارزش داشت که به خاطر آن بمیری؟
شمس لنگرودی در نخستین سالمرگ عمران صلاحی، شاعر و طنزپرداز شعری برای او با نام «نامه به عمران» سرود که به بهانه ۱۱ مهر، هشتمین سالگرد درگذشت این شاعر آن را منتشر کرده ایم.
به گزارش سرویس ادبیات هفت گاه ، شعری که شمس لنگرودی در نخستین سال درگذشت عمران صلاحی سروده، «نامه به عمران» نام دارد که در ادامه آن را می خوانید:
خب
« حالا حکایت ماست »
ما ماندهایم و کمی مرگ
که قطرهچکانی هر روزه نصیبمان میشود.
آخر برادرم، عمران!
ارزش داشت زندگی
که بهخاطر آن بمیری؟
همه اندوهناکاند
بقالیها که خریداری از کفشان رفته است
روزنامهها، کهنهفروشیها، شاعران
که شغل دومشان تجارت رنج است،
و قاتلان
که مفت و مسلم
نمونهی سربهراهی را از دست دادهاند.
آخر چهوقت غمناک کردن این مردم مهربان بود؟!
اما نه،
تو باید میمردی
ببین چه منزلتی پیدا کرده شعر!
رادیوهای وطن نیز شعرهای تو را میخوانند
و روی شیشههای مغازهها عکست را نصب کردهاند
تو همیشه سودآور بودی عمران
همیشه کارهای ثمربخشی میکردی.
و میگویم حالا که راه و رسم مردن خود را میدانی
خوب است گاهگاه برخیزی و دوباره فاتحهای…
که شعر دیگر بچهها را هم بخوانند
رادیوهای وطن ارزش آدم مرده را میدانند.
چه کار بجایی کردی
ماهها بود بغضی توی گلویمان گیر کرده بود و
بهانهی خوبی در کف نبود
تنها تو بودی
با مرگ مختصرت
که راضیمان میکردی
و تو تنها بودی
که حقبهجانب و نیمرخ
میتوانستیم
در صفحهی روزنامهای بهخاطر او بگرییم،
دیگر دوستان که میدانی
خردهحسابی داشتیم…
آه عمران عزیزم!
ببین همهجا طنزها ستایش شعرهای توست
تو
کلاه گشادی بر سر و خم بر ابرو
که زیر کلاهت پیدا نبود.
تو باید میمردی
نه بهخاطر خود
بهخاطر ما
که چنین مرگت
زندگی را
خندهآورتر کرده است.
اما میترسم عمران
میترسم که همین کارهایت نیز شوخی بوده باشد
و سپس شرمندهی این شعرها، آهها، پوسترها…
میترسم ناگهان ته سالن پیدا شوی
و بیایی بالا
و ببینیم آری همهمان مردهایم
همهمان مردهایم و چنان به کار روزمرهی خود مشغولیم
که از صف محشر بازماندهایم.
نه، عمران!
این روزگار درخور آدمی نیست
درخور آدمی نیست
که بگوییم
جای تو خالی