به راستی رنج های “دایی وانیا” چه زمانی پایان می یابد؟!
یاد داشتی بر نمایش “دایی وانیا” به کارگردانی اکبر زنجان پور
سحر علی پور- سرویس تئاتر هفت گاه: رنج، رنج و باز هم رنج. رنج هایی پایان ناپذیر و گره خورده با سرنوشت انسان. انسان هایی رنجور، بی هدف، ناامید نسبت به آینده و سرگردم، که تنها امیدشان وعده هایی است که از بهشت به آنها داده شده است و با چنین وعده ای غافل از جهانی که در آن می زییند شده اند و در روزمرگی خود دست و پا می زنند.
این کلمات می تواند معرف شخصیت هایی باشد که در نمایش “دایی وانیا” به مخاطب نشان داده می شوند. نمایشی که آنتوان چخوف، نویسنده ی روس آن را نوشته و سروژ استپانیان آن را به فارسی برگردانده و اکبر زنجان پور آن را کارگردانی کرده است. در این نمایش شاهد هنرنمایی بازیگرانی چون شمسی فضل اللهی، اکبر زنجان پور، مسعود دلخواه، محسن حسینی، هوشنگ قوانلو، ماه گل مهر، نجمه کاظم زاده و جمشید حسینی هستیم. بازیگرانی که توانستند بازی قابل قبولی از خود ارائه دهند و مخاطب را با خود همراه کنند البته درمیان آنها بازی اکبر زنجان پور و مسعود دلخواه از سایرین درخشان تر بوده است.
“دایی وانیا” از انسان می گوید، از دغدغه های انسانی که در روزمرگی و سردرگمی غرق شده و مجال آن را نیافته تا به کمال برسد. انسان هایی که هر کدام به گونه ای مورد استثمار قرار گرفته اند و رنج می کشند، رنجی که دیگر دائمی شده است. اما محور اصلی داستان که ضربه ی نهایی اش را در انتها می زند، در واقع نقد کمونیسم است و می گوید که تنها با کار و کار و کار رنج ها پایان نمی یابند وآرامش نصیب کسی نمی شود اما راه حلی برای رسیدن به آرامش در این دنیا را نیز جلوی پای بشر نمی گذارد. و مسیحیتی که در اینجا با آن روبروایم تنها با وعده ی بهشت در جهانی دیگر انسان را در میان زمین و هوا رها می کند. در اینجا به یاد نیچه* می افتی که این مسیحیت و چنین دینی را به باد انتقاد می گیرد. مسیحیتی که تنها انسان های رنجوری را می خواهد که به هر طریقی شده رنج های این دنیا را تحمل کنند، دریغ از اندکی تلاش برای تغییر و تنها و تنها به آنها وعده ی بهشت می دهد. بهشتی که در آن نشانی از این رنج ها نخواهی یافت، بهشتی که نیچه در وجودش شک دارد.
در نمایش “دایی وانیا” دکور به گونه ای طراحی شده است که بازیگران روی سطح شیبدار قرار دارند. سطح شیبداری که شامل دو بخش است. یک سطح با شیبی کم و دیگر با شیبی تند که در انتهای سن قرار دارد. و شاید دلیل استفاده از این سطوح شیبدار این باشد که نشان دهد در زندگی هر مسیری را که می پیماییم با مشقت همراه است. گاهی با مشقت کمتر و گاهی با مشقت بیشتر. در کنار مشقت زندگی، کارگردان برای نشان دادن روند خسته کننده و روزمره ی زندگی، به نمایش ریتم کندی داده است تا تماشاگر به راستی خسته شود و روزمرگی و کسالت به او القا گردد.
نمایش در ۴ پرده اجرا می شود و در انتها مخاطب بر روی صحنه دایی وانیا و پرندگان اسیری که به مثابه انسان های دربند و اسیر این جهان اند را به همراه سونیا می بیند. سونیا رو به تماشاگر شروع می کند از بهشت گفتن و وعده ی اینکه در جهان دیگر رنج ها پایان خواهند یافت و به آرامش خواهیم رسید و همزمان با وعده های دلفریب او صدای فریادها و ناله های دایی وانیا است که به گوش می رسد و در این حال مخاطب را با این سوال باقی می گذارد که به راستی رنج های دایی وانیا چه زمانی پایان می یابد؟!
* نیچه در دفتر اول کتاب سپیده دمان به این نکته اشاره می کند.