اشاره : مطلب زیر در ویژه نامۀ “بهاریه” هفت گاه به مناسبت بهار نود و سه منتشر شده است.
نویسندۀ میهمان : پروانه پاری – عکاس
سفر اول
بطری های نوشابه و آب ، لیوان های تا خورده و کج و معوج ِ یه بار مصرف ، پاکتهای چیپس چی توز و پفک نمکی، کیسه های نایلونی پاره پوره و مثه همیشه نگاه گرسنه ی لنز دوربین من . کلافه ام کرده بود . نمی دونستم از شوق سفر و دیدن پرنده های غمگین لذت ببرم یا در نفرت دیدن این همه آت و آشغال زیر پام و دور برم باشم .
بیشتر هم سفرهام به تنها مغازه ی جزیره شادمان و سر گرم بودن و من در پی فرصتی برای زدن چند شاتر سریع از سربازی نگهبان .کمی راست کمی چپ، دوربین روی دستها اما سرباز مانع شد و گفت ساختمون نظامی است و عکاسی ممنوع . ولی اگه دوست داری میتونی از ساختمون بدون من عکاسی کنی . در جواب گفتم نه مهم نیست ، عکس نمی گیرم . اون ساختمون با بودن تو معنا پیدا میکنه و اصلن از خیرش میگذرم .
جالب شد . به سر ذوق اومد و گفت : پس صبر کن، من هم برم توی کادر و ژست بگیرم! اینجا خوبه؟ برم اونورتر ؟ دست به سینه باشم چطوره ؟
و من در هر حالتی ازش عکس گرفتم و در دل راضی از هر دومون .
زمستان نود و دو – جزیره ی آشورا ده
سفر دوم
چند قدم دورتر یا زودتر از گروه هستم ، کمتر در جمع می مونم و نگاهم و دلم سویی دیگه است . از خنده ها ی آسون و حرفهای از یاد رفتنی عقب هستم . ندیدهای زیادی به چشم ام هجوم میارن و اونچه رو که میبینم معتاد گونه در کادری و مفهمومی قرار میدم . دست و پا میزنم در آسمون و زمین ، کلافه میشم و نمی تونم خاطرات رو همه و همه رو در لنز و مموری دوربین معنا بدم . باز تصمیم میگیرم این بار حداقل توی یه سفر هم که شده دوربین نمیارم تا از لحظه ها و بی خیالی ها از خاطره بازی ها از خوراکی ها لذت تمام ببرم و توی کادر عکس ها من هم باشم و بعدا دنبال تصویری هرچند مبهم و دور از خودم نباشم . جوگیر میشم و دوربین و وسایلش رو تعطیل میکنم. گردنم و روانم درد گرفته . یه ساعتی میگذره و دزدانه از تصمصیم احمقانه ام دستم به سمت گوشی همراهم میره و عکسی می گیرم و سر خوشم .
سفر سوم
برای چندمین بار پوشه ی عکس هارو باز میکنم با قاطعیت دسته ای که کم هم نیستن رو پاک میکنم و دسته ایی رو عاشقانه و خود خواهانه در تملک خودم میگیرم . یه قفس بزرگ و رنگارنگ از عاشقانه های عکاسی .
سفر چهارم
پرنده های توی قفس – عکس هام – خیلی تنها شدن . دلشون تنگ شده . یه گشت و گذار ، یه پر و بالی در هوای آلوده ی کربنی این روزها . تنهایی، پرواز جسورانه رو ازشون گرفته . باورم برای نقد و شکستن قفس هنوز دغدغه ایی است کهن سال .
سفر پنجم
یک سالی هست این تجربه رو بدست آوردم و یه جورایی از نگاه های کنجکاوانه و شاکی مردم کوچه و خیابون زمان عکاسی کم کردم . وقتی یه گوشی همراه خوب و رام شدنی در اختیارت باشه با هزار شکل و ادا بدون جلب توجه میتونی توی تاکسی و اتوبوس و خیابون و بازار عکاسی کنی . کافیه یه ژست اس ام اس بازی و کمی بالا و پایین کردن گوشی رو در بیاری زودتر از اونچه که فکر کنی عکست رو گرفتی رفتی .