دکتر امیدوار: مرکب نوازی ،اوج یک نوازنده در موسیقی ایرانی است

مصاحبه اختصاصی هفت گاه با دکتر عطا الله امیدوار 

هفت گاه

هفت گاه

اشاره : این مصاحبه در دو بخش منتشر می شود، که بخش نخست آن در رابطه با  “روش تدریس موسیقی ایرانی در دانشکده موسیقی”   را در ادامه می خوانید :

روش موسیقی ایرانی که استاد لطفی در دانشکده موسیقی تعلیم گرفتند چگونه بود؟

به نظرم در سالهای ۱۳۴۴ بود که دانشکده هنرهای زیبا ، دانشکده موسیقی را راه انداخت ، در شروع این دانشکده بیشتر موسیقی کلاسیک را تدریس می کرد و به یاد دارم که یک سری اساتید مثل استاد داوید و اسانید ایرانی بودند. به نظرم رئیس دانشکده آقای دکتر برکشلی بود ، خود ایشان استاد فیزیک آکوستیک بود و از تحصیل کرده های زمان رضاشاه، او ویولون هم می زد ،به طوریکه در پاریس من یک کتاب موسیقی مربوط به مرحوم موسی خان معروفی دیدم ، یک کتاب خیلی نفیسی در وزارت فرهنگ و هنر به یاری آقای پهلبد که وزیر وقت فرهنگ و هنر بود و پدرش از موسیقی دانان بود چاپ شده بود .

کتاب بسیار نفیسی را از کاغذهای رنگی بسیار گران قیمت چاپ و تهیه کرده بودند که هم دستگاه و هم گوشه آن با رنگهای مختلف کاغذ چاپ شده بود و این کتاب توسط آقای موسی خان معروفی نت نویسی شده بود.

موسی خان معروفی از شاگردان خیلی خوب درویش خان بود و نشان تبرزین را از استاد گرفته بود(این نشان از طرف استاد به بهترین شاگردان داده می شد) و درویش خان خود شاگرد میرزاحسینقلی بود. در آن زمان میرزا حسینقلی و درویش خان دو نفر از برجسته ترین افرادی بودند که تار ایرانی اصیل می نواختند. آقای معروفی کتابی را از تمام گوشه ها و دستگاه ها تدوین می کند و آقای سلیمان روح افزا با تار با ذکر تمام گوشه ها توسط استاد معروفی نواخته شد و با کیفیت بالا در استودیوی فرهنگ هنر ضبط و ضمیمه کتاب می باشد اصل در آن آرشیو موجود شاید تا کنون تکثیر شده باشد.

کتاب به حدی کامل بود که هیچوقت از ردیفِ به خصوصی نام نمی برد ، مثلا می گفت درآمد سه گاه . یک تکه را می زد و در ادامه می گفت طوری دیگر ، اسمی و یا روایتی دیگر. یعنی ایشان تمام آنچه را که شنیده بود عینا می گفت و می نواختند. من در پاریس در کتابخانه ناسیونال فرانسه مقدمه ی دکتر برکشلی به فرانسه که در ابتدای این کتاب نوشته بود را خواندم متاسفانه به اشتباه به نام آقای برکشلی ثبت شده که در آن روز باعث تاسف من شد که شاید اصلاح شد .

در صورتیکه آقای برکشلی تنها یک یا دو صفحه بعنوان مقدمه راجع به کتاب به فرانسوی نوشته بود . خود آقای برکشلی به دلیل اینکه موسیقی دان بود ، رئیس دانشکده موسیقی هنرهای زیبا (که به همت استاد سیحون آنجا باز شده بود) شد ولی استادهای قدیم بیشتر فرنگی درس می دادند. به نظرم پس از مدتی که آقای سیحون از دانشکده رفتند ، آقای صفوت برای رشته موسیقی آمدند و بعد آقای برومند را به آنجا آوردند و کم کم موسیقی ایرانی در آنجا رایج شد.

من اساتیدی که به آنجا آمدند را به خاطر دارم ، کمانچه را علی اصغر بهاری درس می دادند. آقای برومند، که لقب دکترا نیز به ایشان داده بودند به دلیل آنکه تحصیلات کامل نداشتند و چشم شان نیز نابینا بود،

ردیف های میرزا عبدالله را از یک شاگرد میرزا عبدالله که نزدیک به ۹۰ یا ۱۰۰ سالش بود ، یاد گرفته و ضبط کرده بود و بعد آنها را در دانشکده به بچه ها درس می داد.

نظر به اینکه ایشان علاقه ای به موسیقی داشتند، با بزرگان موسیقی نشست و برخاست داشت و در عین حال وضع مالی خوبی هم داشت و در خانه اش میهمانی برگزار می شد. اساتید می آمدند و ساز می زدند .

آقای صفوت نیز از شاگردان صبا بود و صبا از شاگردان کلنل وزیری، کلنل وزیری نیز کسی بود که موسیقی اصیل ایرانی را به نابودی کشاند. خود کلنل وزیری شاگرد بسیار خوب میرزا حسینقلی بود و تار را به خوبی می نواخت و آقای صبا شاگرد درویش خان بود که ایشان نیز سه تار را خوب می زد .

کلنل وزیری سفری به خارج می رود که مشخص نیست در آنجا به چه دانشکده ای رفته و در چه رشته ای درس می خواند ، ولی تحت تاثیر موسیقی خارجی قرار می گیرد و با اندوخته های کم موسیقی خارجی بر می گردد. او به غرب علاقه داشت و می خواست موسیقی ایرانی را غربی کند .

بعد از اینکه وارد ایران می شود و مدرسه موسیقی درست می کند ، آقای صبا و آقای خالقی از شاگردان او می شوند و مدرسه موسیقی را راه می اندازند، به طوریکه بیشتر در این مدرسه موسیقی ایرانی را به سبک غربی یاد می دادند.

طوری این سبک غربی رایج بود که موسیقیدانان و نوازنده های ما اگر کمانچه می زدند خجالت می کشیدند کمانچه را در دست بگیرند و در خیابان راه بروند زیرا ملت آنها مسخره می کردند . در آن زمان به جای کمانچه ، ویولون مد بود و به جای تار، گیتار. زمانی که رادیو راه اندازی می شود ، آقای کلنل وزیری و طرفدارانش رادیو را دربست دراختیار خود می گیرند و بعد با موسیقیدانان موسیقی اصیل ایرانی مخالفت می کنند. به طوری که بزرگان موسیقی مجبور به ترک رادیو می شوند ( می توانم بگویم از حاج علی اکبرخان شهنازی ، استاد نی داوود که با قمر کار کرده است و حبیب سماعی ) از رادیو بیرون می روند و به جای آنها آقای کلنل وزیری و شاگردانش آثاری را ارائه می دهند که بهترینش را می توان ” برنامه گلها ” نام برد .

ولی موسیقی اصیل قدیم دیگر فراموش می شود تا جایی که آقای برومند به تدوین یک سری از ردیف های میرزا عبدالله می پردازد، در صورتیکه میرزا عبدالله اصلا ردیفی ندارد و تنها یک صفحه دارد که صفحه اش چهار پنج دقیقه است. او این ها را تدوین می کند و در دانشکده درس می دهد.

آقای برومند قطب مسلم میشود و با موسیقی که در رادیو مد شده بود مخالفت داشت و از موسیقی رادیو به عنوان شیرین نوازی و یا ضعیف تر نام می برد و با آن تیپ موسیقی صد در صد مخالفت می کرد .

در همان زمان”مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران” به همت آقای قطبی که رئیس تلویزیون بود راه اندازی می شود. آقای دکتر صفوت که در پاریس حقوق خوانده بود، ولی شاگرد صبا بود و سنتور و سه تار می زد در فرانسه به همراه خانمی که اسمش الان خاطرم نیست  شاید مادام کارن، کتابی چندین صفحه ای را به زبان فرانسه راجع به موسیقی ایران می نویسد ولی از آنجایی که فرانسه اش خوب بود و روش مدیریت می دانست با مدیریت خیلی صحیح،”مرکز حفظ و اشاعه” را راه اندازی می کند .

تمام موسیقیدانان کنونی همگی دست پرورده”حفظ و اشاعه موسیقی” هستند و می توانم بگویم که آقای شجریان، آقای لطفی ، آقای طلایی ، آقای کیایی ، آقای کیانی و ذوالفنون همگی زاییده سازمان “حفظ و اشاعه موسیقی” هستند و دانشجویانی که در دانشکده از آقای برومند و صفوت درس می گرفتند بعد از آن به “حفظ و اشاعه” می رسیدند . باز با همین استادها و با همین سبک ، هم کار می کردند و هم درس می دادند و خودشان را برای کنسرت در جشن هنر شیراز آماده می کردند.

اساتید مختلف و بزرگی هم به فارغ التحصیلان یا کسانی که از دانشگاه می آمدند در “حفظ و اشاعه” درس موسیقی می دادند که از آنها میتوان از مرحوم استاد هرمزی ، استاد بیگجه خانی ، استاد فرنام و شاید استاد دوامی و شاگرد او کریمی و استاد فروتن و استاد برومند نام برد . ولی بعدها بین استاد برومند و صفوت کدورتی پیش آمد و دیگر نیامدند و متاسفانه دانشجویان آن چیزی را که باید از اساتید یاد بگیرند ، یاد نگرفتند شاید آهنگها نه روش اجرا ، یعنی برای آنها آقای برومند مهم بود ، در صورتیکه آقای برومند هیچوقت شاگرد استادی نبودند .

من در آواز ، شاگرد مرحوم سلیمان خان امیرقاسمی بودم که ایشان سنی حدود ۱۰۰ سال داشتند و خواننده زمان قاجار و اوایل پهلوی بودند .

ایشان به من گفتند که آقای برومند ۱۵ سال ، پیش من آمدند تا آواز یاد بگیرند ولی نتوانستند. زیرا ممکن است که کسی بتواند مخالف سه گاه را بزند یا بخواند ولی زدنی که استاد مسلم بزند و بخواند خیلی متفاوت است با آن که ردیفی را بزنند .

روزی یکی از این موسیقیدانان جدید، هم سن های آقای لطفی که در زمان اوج بود ، نزد آقای امیر قاسمی می رود. آقای امیرقاسمی آواز می خواند و او شروع به زدن تار می کند. روایت از پسر امیرقاسمی به نام آقای خانی است که خودش خیلی خوب ویلون می زد. گفت هر چه پدرم خواند او شروع به زدن ردیف هایی کرد که از برومند یاد گرفته بود ، یعنی جواب آواز را نمی داد. امیرقاسمی که هم یک آدم بسیار کوچک اندام و پیر بود که حدود ۴۰ کیلو وزن داشت، مچاله نشسته بود ولی شش دانگ می خواند، رو کرد به من و گفت دارد مشق هایش را تمرین می کند. یعنی پس دانشکده موسیقی همان ردیف هایی که آقای برومند گفته بود را به افراد می آموخت. یعنی موسیقی اصیلی که اساتید قدیم می خواندند را نه یاد داده بود و نه آنها آن موسیقی را پیگیری کرده بودند. با اینکه همه تعریف می کردند که مثلا “طاهر زاده” اینطور می خواند، ولی هیچ وقت نتوانستند مانند “طاهرزاده” بخوانند.

یادم است آقای برومند در دانشکده آواز، “طاهر زاده” درس می داد و من در آن دانشکده معماری می خواندم و هر بار که من به کلاس درس آقای برومند می رفتم ، او شاگردان را می شمرد و من را بیرون می کرد! زیرا نمی گذاشت کس دیگری در کلاسش باشد.

ولی اگر شما “طاهرزاده” ای که آقای برومند درس داده را با نواری که از “طاهرزاده” موجود است و با “طاهرزاده” ای که آقای تعریف خوانده است و با آن که آقای برومند خوانده را مقایسه کنید، می بینید که اصلا ارتباطی به “طاهرزاده” ندارد.

پس نتیجه می گیرم که تمام موسیقی دان های ما مخصوصا آوازخوان ها هیچ کدام شاگرد استادی نبودند که هم صدایش خوب باشد، شش دانگ بخواند و هم موسیقی را خوب بشناسد. معمولا آنها شاگرد افرادی بودند.

که صدا نداشتند و همینطور ردیف هایی را خودشان مرتب کرده بودند و آنها را با خساست و اکراه یاد شاگردها می دادند. که این سبب شده که شما اکنون آوازخوان یا موزیسینی که ابداعاتی در زدن دستگاه ها داشته باشد را نبینید. بطوری که در تمام بازارهای موزیک فروشی از هر نوازنده ای ده ها سی دی به نام مثلا تار به روایت میرزاعبدالله، نی به روایت میرزاعبدالله، سنتور به روایت میزاعبدالله موجود است ولی اینها همه دروغ است و صحت ندارد. این ها همه بر اساس آن چیزی است که آقای برومند ارائه داده است و عجیب است که آنی که آقای برومند ارایه داده است، بعد توسط آقای طلایی و آقای ژان دورینگ به این عنوان نت نویسی و چاپ می شود .( آقای ژان دورینگ یک استاد جوان فرانسویی بود که به ایران آمده بود و موسیقی ایرانی را یاد می گرفت . او در حفظ و اشاعه بسیار باهوش و وارد بود و تار خیلی خوب می زد . دورینگ یکی از بزرگترین محققان تاریخ معاصر است و موسیقی اصیل ایرانی را به موسیقی هند ، سمرقند و بخارا بست داد و سالها آنجا بود و تعلیم دید و الان در فرانسه استاد موسیقی شرق شناسی است. یک زمانی در “فرانس موزیک” در رادیو موسیقی فرانسه مسئول کارشناسی موسیقی شرق بود و تمام کنسرت هایی که اساتید ایرانی به آنجا می رفتند و ساز می زدند به همت آقای ژان دورینگ برگزار می شد .ژان دورینگ همسر ایرانی اختیار کرد و هنوز به ایران رفت و آمد دارند . ایشان به مطالعات علمی و تطابق موسیقی اش افزود. ولی آخرین بار که من ایشان را دیدم به منزل ما آمد و ساز زد ،باز دیدم که راجع به میرزا حسینقلی و درویش خان صحبت می کند ولی نتوانسته مثل آنها ساز بزند .در صورتیکه او در قدیم داشت به آن نوع نواختن نزدیک می شد . یعنی معلوم شد که سرش شلوغ است و به فکرهای دیگر و تحقیقات دیگر می پردازد .)

در صورتی که ما بهترین گوشه ها و دستگاه ها را توسط آقای موسی معروفی داشتیم. هیچ کس توجهی به آنها نمی کرد.

آقای برومند پیش از انقلاب از طرف مرکز حفظ و اشاعه یک مسابقه می گذارد که هرکس بتواند مثلا ردیف ماهور را درست بخواند نفر اول می شود. من یادم است در آن مسابقه آقای شهرام ناظری که در آن زمان جوان بود ، مثلا ردیف ماهوری را که برومند درس داده بود را خواند و اول شد. این بود که موسیقی اصیل ما که موسیقی اساتید بزرگ بوده است و اوج آن مرکب نوازی و یا مرکب خوانی بوده ، همه از بین رفت .

مثلا بداهه نوازی موسیقی ایرانی که هرکس می زند ، به خیال خودش توی حال می رود،چشمانش را روی هم می گذارد و یک آهنگ که مثلا ضربی هم باشد را ، در این مایه ” دلبر جانان من برده دل و جان من، برده دل و جان من، دلبر جانان من و یا برده دل و جان من … ” می زند یعنی فقط می رود بالا و پایین می آید ، خودشان هم سرشان را تکان می دهند و فکر می کنند که حال می کنند.

در صورتی که به نظر من اوج یک نوازنده در موسیقی ایرانی ، مرکب نوازی است . یعنی یک نوازنده باید آنقدر مسلط باشد که از یک گوشه و از یک دستگاه به دستگاه دیگر برود که شنونده متوجه نشود و این متاسفانه در هیچ یک از موسیقیدانان نیست و در آواز خواندن تقریبا می توانم بگویم هیچ کدام از آوازخوانان ما شعر را درست نمی خوانند . یعنی شعری می خوانند که در آن آواهای اضافه وجود دارد . در صورتی که در آواز ایرانیِ قدما که شما گوش می دهید به گونه ای است که شعر خوانده می شود بعد تحریر یا “دل ای،دل ای” می آید. زمانی که افراد ، آواهایی را می خوانند،که روی کاغذ قابل نوشتن نیست مفهوم شعر از بین می رود. که در آواز خواندن می شود دید.

از بین بزرگترین خواننده های ما که الان می خوانند ،اگر کسی به ادبیات وارد نباشد، زمانی که شما بخواهید دیکته ی آن شعر را بنویسید، نمی توانید. شعر در آن خورده می شود. به این ترتیب هرکسی پیدا می شود و برای خودش آهنگ می سازد یا هرکسی پیدا می شود و شعری را به آهنگ در می آورد. در صورتی که موسیقی اصیل ایرانی چیز دیگری است و آدم را از خود بی خود می کند. واقعا اوج آن مرکب نوازی و یا مرکب خوانی است.

من یادم است در پاریس استاد هرمز فرهت (در اینجا استاد دانشکده موسیقی بودند) که تز دکترای ایشان راجع به موسیقی ایرانی در آمریکا بوده است، سخنرانی داشتند. ایشان موسیقی ایرانی نیاموخته بودند و به ایران می آید و شش ماهه در پیش کسی تار و یا سه تاری یاد می گیرد و بر اساس آن تزش را می نویسد. بعد در سخنرانی اش فرمودند که موسیقی ایرانی را با شش و هفت ساعت می شود کاملا شنید و قابل گسترش نیست.

یعنی موسیقی فرنگی را بیشتر از این می دانستند. من در آن کنفرانس بلند شدم و گفتم : آقای دکتر شما مرکب نوازی را در موسیقی ایرانی نمی دانید ، چون مرکب نوازی یک استاد بستگی به لحظه ، حال ، هوا و روز دارد، و هر بار یک چیزی را می زند و همیشه یک کار تازه ارائه می دهد که برای آدم شگفتی می آورد.

ولی بر اساس آموزش آقای برومند به کسانی که ردیف درس دادند ، به محض اینکه یک خواننده آواز می خواند شما می فهمید که بعد آن چه شعری را چگونه می خواند.

در صورتی که در گذشته این طور نبود. زمانی که خواننده شعر بعدی یا قسمت بعدی را می خواند اصلا شنونده باورش نمی شد که اینطور پیش برود. مرکب نوازی از یک کوه بزرگتر و سخت تر است و از یک مو باریکتر. فقط یک استاد مسلم می تواند این کار را انجام دهد و آقای لطفی به این مسئله رسیده بود که اوج موسیقی این است که من می گویم . حتی در فیلمی که از کلاسش گرفته ام او به این نکته اشاره می کند و افسوس می خورد که چرا نتوانست به آن حد تحت آموزش اساتید بزرگ و یا افرادی که در مرکز بودند قرار بگیرد. من در گذشته چون شاگرد مرحوم استاد امیرقاسمی بودم ، ادعا نمی کنم که موسیقی دان هستم. البته ادعا نمی کنم که موسیقی دانی که الان مد است، من نیستم ! یعنی اگر به من بگویند ردیف ها را اینطور بخوان من نمی توانم. ولی ادعا می کنم که شعر خواندن من در آواز به نسبت همه در حد بسیار عالی است. و شعر را درست میخوانم ولی به آن صورت موسیقی دان نیستم.

آقای لطفی همانطور که گفتم یک آواز خودش خوانده است و خودش ساز زده است و تنها کاری که در کارهای آقای لطفی شما می بینید که با آواز شعردرست خوانده می شود فقط آن کار است که خودش خوانده، نه بقیه خوانندگانی که با او خوانده اند و این مسئله را آقای لطفی فهمید میگفت.

من از آنجایی که شاگرد سلیمان خان امیرقاسمی بودم، مقداری از آثار او را تقریبا یاد گرفته ام. برای مثال یک روز من داشتم در کنار استاد درآمد سه گاه کار می کردم ، ایشان یک درآمد سه گاه خواند و به من گفت بخوان. همان لحظه که گفت بخوان ، در زدند. من رفتم در را باز کردم و آمدم. به من گفت عطا جان کجا بودیم؟ گفتم درآمد سه گاه، گفت بخوان، گفتم یک دفعه دیگر بخوانید من متوجه نشدم. خواند و یک درآمد دیگر خواند. باز تلفن زنگ زد. من رفتم و باز آمدم و ایشان دوباره یک درآمد دیگر خواند. در آن روز مرحوم امیرقاسمی ۴ درآمد مختلف سه گاه خواند. بعد من گفتم استاد مگر درآمد سه گاه چند نوع دارد؟ گفت :”عطا جان من می خواستم به تو بگویم که درآمد سه گاه انگاره اش این است. تو در این درآمد می توانی انواع و اقسام آنچه که دلت می خواهد را بخوانی”. من از آن روز فهمیدم که در هنر ایران چیزی به نام انگاره وجود دارد. با انگاره است که ما تفاوت فرش اصفهان را از تبریز تشخیص می دهیم. ممکن است یک فرش اصفهان را نقشش را تبریز بافته باشند. ولی یک استاد خبره می فهمد که این تبریز است و آن اصفهان.

من همیشه فکر می کردم طوری شود که من به آواز خوان ها این نکته هایی که می دانم را آموزش دهم.

یک خانمی مدت ها دنبال من می گشت و چندین جلسه پیش من آمد و من چندین درآمد با ایشان کار کردم ولی به دلیل گرفتاری کاری و دوری خانه اش دیگر نیامد.

به دانشکده ی موسیقی که دوست عزیزم آقای طلایی رئیس آنجا بود زنگ زدم. البته از هفت خان رستم گذشتم تا به ایشان رسیدم که در نهایت من به ایشان گفتم بدم نمی آید با دانشجویان یک مقدار آواز قدیم کار کنم. ایشان گفتند شما اول باید بیایید یک کنفرانس بدهید چون خیلی ها ادعا دارند. من گفتم باشد ، کنفرانس می دهم.

چند مرتبه زنگ زدم ، یکی از شاگردانی که دستیارشان بود جواب داد و بالاخره به من فرصت کنفرانس ندادند. آقای دکتر حبیبی، که سال پائینی من بودند در آن زمان رئیس دانشکده پردیس هنرهای زیبا بود، من از ایشان هم خواستم که در آنجا من راجع به “نقش غلط در هنر ایران” کنفرانس دهم که شامل موسیقی هم می شد.

ایشان هم هیچوقت به من مجوز ندادند. بعد ها از رئیس دانشکده فعلی هم خواستم که ایشان هم نگذاشتند.

کتباً برای رئیس دانشکده معماری فعلی آقای دکتر مظاهری که الان معاون وزارت مسکن و شهرسازی است نیز نوشتم ، ولی ایشان هم نگذاشتند. در صورتی که به نظر من صد در صد لازم است که افرادی که موسیقی کار می کنند به موسیقی اصیل ما وارد شوند.

دلیل مخالفتهایی که داشتند چه بود؟

به این دلیل که شاید من آدم تندی هستم و نسبت به همه آن ها ایراد می گیرم. مثلا فرض کنید من اذان های خیلی خوبی در دستگاه های مختلف گفته ام و ایراد می گیرم و با تندی بسیار می گویم: چطور ممکن است یک نفر صدایش خوب باشد ولی تا بحال نتوانسته باشد یک اذان گفته باشد. به این دلیل که لازم است،

زیرا وقتی خدا به یک نفر صدای خوب داده است ، چطور ممکن است اذان نگوید ؟ در حالیکه بیشترین صوتی که ما درطول روز و شب می شنویم صدای اذان است. چرا دیگر مثل قدیمی ها کار نمی کنند؟ بر این اساس من حکم می کنم که دیگر مسابقه دستگاه سه گاه، دستگاه فلان برای دانشجویان بیچاره نگذارند. یک صفحه قدیم “میرحسینقلی” ، “طاهر زاده” و یا “قمر”را به آنها بدهند بگویند هرکس مثل این خواند یا مثل این را نواخت برنده است. چون که تمام آدمهایی که راجع به موسیقی اصیل قدیم صحبت می کنند، هیچ کدام نمی توانند آنالیز کنند.

چرا که این موسیقی به گونه ای است که همه در اِشل خود استاد هستند و منظور من توهین به هیچ کدام آنها نیست ولی طوری است که اگر این موسیقی در گوش برود، بیرون آمدنش دیگر کار حضرت فیل است.

برای همین است که می گویم برای یک موسیقی خوب ، آدم باید نسبت به دیگر موسیقی ها گوشش کر باشد و چشمش کور ! و فقط صفحه های قدیم را عینا گوش کند و عینا تقلید کند. این که اساتید در رادیو و تلویزیون می آیند راجع به اساتید گذشته صحبت می کنند ، مثلا مضراب دست راستش تند بود یا چپ زدنش محکم بود یا دست از روی پرده ها خوب بر می داشت، حرف هایی است که هرکسی بگوید. هر کس شاگرد هر استادی بوده است، باید بتواند عین آن بزند یا بخواند، نه اینکه شما یک سی دی می بینید که یک نفر تولید کرده است مثلا تار می زند و شاگرد همه بوده است.در صورتیکه در زندگی، تنها یک استاد دارد که شیفته اوست و باید عین او ( ساز) بزند. الان یک تعدادی می گویند مثل استاد حاج علی اکبرخان شهنازی می زنند، در حالیکه آهنگ های ساخته شده شبیه حاج علی اکبرخان را می زنند، نه اینکه مثل او بزنند ، باید سعی شود مثل او بزنند.

در گذشته میرحسینقلی در اوج تار می زد، شاگردش درویش خان نزدیک به استادش میرزا حسینقلی تار می زد و چیز کوچکی به نام پیش درآمد به آن اضافه می کند. یعنی پیش درآمد را اضافه می زند که متعلق به اوست و نوگرایی اش است . یعنی او کار استادش را خوب می دانسته و یک مقدار نوگرایی دارد.

بعد از آن شاگرد درویش خان، آقای مرتضی خان نی داوود بود که با قمر می زد و تارزن فوق العاده ای بود . ایشان پیش از آواز یک ضرب هایی اضافه کرده بود. در آواز های قمر به محض آنکه آن ضربی شنیده می شود ، آوازخوان ناخودآگاه ، احساس خواندن به او دست می دهد.

یعنی اینطور نیست که هرکس هر کاری که دلش می خواهد انجام دهد. الان هر شخصی که شاگرد کسی می شود بعد از آن کارهای نو انجام می دهد که هیچ وقت هم نو نیست. موسیقی اصیل ایرانی ما رسما از بین رفته است. من موسیقی اصیل را می گویم. نه کارهای دیگران. هرکاری می خواهند بکنند، بکنند. رادیو پخش میکند،  بکند ولی موسیقی اصیل ما از بین رفته است . متاسفانه در رادیو و تلویزیون ما، مطلقا از موسیقی اصیل ایران چیزی پخش نمی شود. اگر هم پخش کنند، یک نفر می آید صحبت می کند و قسمتی از آن را پخش می کنند. در صورتیکه صحبت نباید باشد و تمام صحبت ها انحرافی است.

من مرتب “رادیو آوا” را گوش می دهم که غیر از رنج و اذیت برای من چیزی ندارد. ولی گوش می دهم تا موسیقی نواحی را بشنوم. چون هنوز موسیقی نواحی ما تا حدودی سالم مانده است . من زمانی که حاج قربان می زند از خود بی خود می شوم ، چرا ما نباید یکی ، دو تا ، ده تا دانشجو را در کنار حاج قربان بگذاریم کار کنند و یک حقوقی هم به حاج قربان به عنوان استاد بدهیم و این ها پیش او یکسال،دوسال، سه سال و چهار سال کار کنند و هر وقت حاج قربان به آنها حکم داد که خوب یاد گرفته اند لقب دکترا به آنها دهند. یا مثلا افرادی که الان زنده هستند؟ استاد عثمان یکی از نابغه های موسیقی اصیل ایرانی است که دوتار خراسان می زند ، مگر می شود که ایشان کسی را تربیت نکرده باشد ؟شانس داشتم به یاری استاد کابلی خدمت استاد عثمان رسیدم ، او دوتار نواخت من خواندم ، بنظرم از عهده برآمدم .

دو روز پیش شنیدم که یک سرنا نواز کهگیلویه و بویر احمد درگذشت ، بسیار ناراحت شدم. من همیشه آرزو داشتم که بتوانم با سرنای او آواز بخوانم . یک شب یکی از دوستانم برایم ایمیلی فرستاده بود که آقای سمندری ، سازی را می زند . من در جواب آن دوست گفتم می شود تا وقتی که من زنده ام ، آقای سمندری بزند و من آواز بخوانم ؟ آرزوی بزرگ من در زندگی این است .

فردای آن روز دیدم که دوستم ایمیلی فرستاده که استاد سمندری دیشب فوت کردند .

یک آقایی هم در بلوچیستان دونی می زند بی همتاست  ، یادتان باشد که هر کس که موسیقی اصیل ایرانی را خوب بداند در تمام دنیا در صدر می نشیند. ما یک پیانیست ایرانی  خوب در دنیا نداریم ، ولی حاج قربان موقعی که در فرانسه می زند تمام مجلات و روزنامه ها از او به عنوان پدیده قرن نام می برند .

من مخصوصا از تمام اساتید دانشکده هنرهای زیبا انتظار دارم به خودشان بیایند و هم خودشان از روی صفحه های قدیم تمرین کنند و بزنند و هم دانشجویان را مجبور کنند که بزنند و چند واحد درسی را به زدن مانند گذشتگان اختصاص دهند. بلکه شاید بتوانیم از موسیقی یک چیزهایی داشته باشیم . در خاتمه من خداوندی را شکر میگویم که به من قدرت شکر گزاری داد.

ادامه دارد…

مطالب مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پنج × 3 =