دکتر سید یحیی یثربی: هنر یکی از ابزارهای بسیار کارآمد جامعه جهانی امروز است.

اشاره : مطلب زیر در ویژه نامۀ “بهاریه” هفت گاه به مناسبت بهار نود و سه منتشر شده است.mohr ekhtesasi

دکتر یثربی
به بهانه فصل بهار و نو شدن روز ، ما نیز بد ندانستیم به سراغ یکی از اساتید بزرگ کشورمان در حوزۀ علم فلسفه ، این علم بهاری و طراوت زا ، دکتر سید یحیی یثربی برویم و دقایقی وقت ایشان را گرفته و از فلسفه و هنر و سینما و حتی تلویزیون بپرسیم و بشنویم . نتیجۀ این گفت و گو را می توانید در ذیل مطالعه نمایید :

هفت گاه : استاد ، همان طور که مستحضر هستید فصل بهار نزدیک است و بهانه این مصاحبه هم آغاز بهار است. بهار با خود زندگی می آورد و پایان دوران مرگ و نیستی است . شما علم فلسفه را بنا به این تعریف تا چه اندازه بهاری می دانید؟ چرا که عده ای این علم را علمی می دانند که منجر به خمودگی ، افسردگی و نیستی می شود.

دکتر سید یحیی یثربی : بهار نماد رشد و رویش است و سرزندگی و شادمانی. ما بهترین دوران عمر را می گوییم بهار عمر، یعنی ایام جوانی را بهار عمر می گوییم و بهترین فصل ها را بهار می دانیم و حتی به این جنبش ها و حرکات آزادی خواهانۀ سال های اخیر در کشورهای عربی نیز، بهار عربی می گوییم . بهار نماد رشد و تعالی و شادمانی و سرزندگی است . اما ارتباط آن با فلسفه ، ارتباط قوی تری است. تمام رشد بشر از تفکر است و اساس تفکر، فلسفه است. شما دو محصول بسیار گرانقدر دارید؛ یکی تمدن و دیگری دانش ، دانش و تمدن دو محصول بی بدیل و گرانقدر انسان اند و هر دوی اینها رویش خود را از فلسفه گرفته اند . هم علم و دانش، تاریخ دارند و هم تمدن ، شما تاریخ علم و تمدن را بخوانید، در هر دو پی می برید که ریشه اکثر رویش ها و رشد ها و تحول ها فلسفه بوده است. اگر برده ای آزاد شده ، اگر انسان از ستم و استبداد رهایی پیدا کرده، اگر جنگ و قحطی و بیماری های واگیر دار مثل وبا و طاعون ریشه کن یا خیلی کم شده اند؛ بنیانگذار همه این تحول ها فلسفه است . اگر فیلسوفانی مانند فرانسیس بیکن، هیوم، دکارت و … نبودند این دنیای جدید نبود. در پایان اضافه کنم که حرکت همین فلاسفه هم نتیجه ترجمه آثار ابن رشد و ابن سینا بوده ، در قرن دوازدهم وقتی آثار ابن سینا و ابن رشد در اروپا ترجمه شد ، چراغی برای آنها روشن شد و آنها به دنبال این روشنایی ، به روشن اندیشی رسیدند و به تمدن و دانش جدید دست پیدا کردند . اما متأسفانه خود ما با این راه روشن به دلایلی نساختیم و این راه روشن را منزوی کردیم و جلوی راه رشد و نمو دانش را گرفتیم، یعنی همان فلسفه و رفتیم به حال و هوای عرفان و تصوف و از این دست. خب این از منظر اینکه فلسفه عامل رشد است و عامل شادمانی ، هیچ چیز انسان را به اندازه رشد اندیشه شادمان نمی کند.
وقتی انسان با سواد می شود بزرگترین مایه شادمانی او خواندن و نوشتن است. دنیای وحشی تبدیل به دنیای متدن می شود، این شادمانی اش حد و حساب ندارد . اصل شادمانی ها این ها هستند . پس فلسفه هم اساس شادمانی هاست و هم اساس روشنایی هاست و هم اساس دانش است و هم اساس تمدن .

بر اساس تعریف خود شما که فلسفه اساس شادمانی و رشد است، کدامیک از فلاسفه معاصر غرب را با این تعبیر همراه می دانید و اساساً نظرات کدامیک را می پسندید و به کدامیک نقد وارد می دونید؟ به عنوان مثال ژیژک، لاکلائو و یا هریک که مدنظر شما هست.
من همه آنها را با این تعبیر تا حدود زیادی مطابق می بینم و همین ها بودند که برای دنیای ما معناهای جدید آوردند ، از وقتی علم رو به رشد نهاد و مثلاً گوشی موبایل هر ماه مدلی جدید به بازار می آید ، دنیایی ایجاد کرده اند که نه تنها محصولات صنعتی و الکترونیکی بهتر می شود ، اندیشه و تفکر هم روز به روز بهتر می شود . روز به روز از خراقات کم می شود ، روز به روز به حقوق بشر بیشتر توجه می شود و روز به روز از تعداد موشک هایی که می اندازیم کم می شود. اینها همه در نتیجه فعالیت این فلاسفه و حفظ هوشمندی آنها است. علم به طور کلی برای همه انسان ها است. من کلاً تفکر را می پسندم. تفکر شرقی و غربی ندارد. ریاضیات برای همه انسان هاست، یهودی و مسلمان ندارد. فیزیک برای همه انسان ها است. فلسفه هم همینطور، برای همه انسان ها است. منتها من در فلسفه غرب یک سری از گرایش ها را می بینم که تحت تأثیر کلیسا است مثل سنت گرایی و یا برخی گرایش های مربوط به هگل و برخی پیروان هایدگر و امثالهم؛ که من اینها را نمی پسندم. زیرا چندان راهگشا نیستند و کلاً مسائل انتزاعی و مبهم را وسیله کار خود قرار می دهند. اما تفکر غرب را من به طور کلی قابل توجه می دانم، اگرچه تقلید از غرب را درست نمی دانم، اما ما برای تحول در علوم انسانی باید غرب را بشناسیم . ما الآن غرب را نمی شناسیم یا لااقل خوب نمی شناسیم.

به نظر شما انسان امروز چقدر فلسفی زیست می کند و فلسفه چقدر در زندگی مردم دخیل می باشد؟
فلسفه اگر منظور مسائل انتزاعی باشد اصلاً ربطی به زندگی مردم ندارد. مثلاً در فلسفه غرب اینگونه مسائل انتزاعی زیاد یافت می شود همان طور که در فلسفه اسلامی این گونه مسائل بسیارند. مثلاً آیا وجود اصل است یا ماهیت اصل است؟ شما چه بپذیرید وجود اصل است و چه بگذیرید ماهیت اصل است، در زندگی تأثیر ندارد . ولی زندگی امروز کلاً میوه فلسفه است . این لیبرالیزم که آمده است ، این مردم سالاری که در بسیاری از کشورهای دنیا جا افتاده است ، اینها همه محصول تفکر بشر است . این همه بیماری ها که ریشه کن شده، اینها محصول همان راهی هستند که فلاسفه باز کرده اند. همین اخلاق امروزی و رفتار امروزی انسان ها، همین که بنشینند، گفت و گو کنند ، اینها محصول فلسفه است و اینکه دیگر همدیگر را بمب باران نکنند، اینها محصول فلسفه است . امروز ما مسلمان ها متأسفانه به خاطر نداشتن فلسفۀ کارآمد و به خاطر عقب ماندن در علوم انسانی نمی توانیم با هم به تفاهم برسیم . مسلمان ، مسلمان را می کشد ، دو نفر که هر دو “لا اله الا الله ، هر دو رو به یک قبله نماز می خوانند، هر دو “اشهد ان محمد (ص) رسول الله ” می گویند، مساجد یکدیگر را منفجر می کنند، این نتیجه عقب ماندگی های فکری ماست و نتیجۀ این است که علوم انسانی ما رشد نکرده است. ولی در دنیای غرب ، با اینکه دینی که دارند اصلاً با اسلام قابل مقایسه نیست ، می بینید که سال ها است به یکدیگر تیراندازی نکرده اند، مشکل شان را با گفت و گو حل می کنند.

آمریکا، انگلستان را بمب باران نمی کند، انگلستان هم آمریکا را منفجر نمی کند. بین خودشان هم هزاران مسئله دارند، اما اینها را با گفت و گو حل می کنند. مثل دو همسایۀ فهمیده که مشکلات خود را با گفت و گو حل می کنند ، یکی ماشین خود را جلوی پل دیگری پارک میکند، با تذکر دادن مشکل حل می شود. اما مردم نادان بر سر چنین مسائل کوچکی به جان هم می افتند و یکدیگر را می کشند. در تصادفات رانندگی به جان هم می افتیم، در صورتی که با گفت و گو خطا کار تشخیص داده می شود و خسارت هم پرداخت می شود. ولی ما یک مقدار مشکل داریم . ما باید آن فلسفۀ کارآمد و آن علوم انسانی کارآمد بومی خودمان را داشته باشیم ، که نداریم. راه حل برای ما بازگشت به تفکر است . ما باید تفکر را در جهان اسلام به وجود آوریم. جهان اسلام دچار جمود شده است . ابن سینا گام اول ما است. غرب از تفکر ارسطو هزار گام به جلو رفته است ولی ما هنوز منطق و معرفت شناسی مان ، منطق و معرفت شناسی ارسطو است . ما باید به حرکت فکری بها بدهیم ، ما باید به نقد بها بدهیم ، که بها نمی دهیم. باید در جامعه اسلامی مردم بتوانند از وضع مسلمان ها انتقاد کنند تا مسلمان ها پی ببرند که عقب مانده اند . آن جوانی که به خود بمب می بندد و مسجد شیعه را منفجر می کند ، این جوان انسانی است مثل همه انسان های دنیا ، ولی او ذهن اش توسعه نیافته است . مشکلشان را با هم حل می کنند .

ما با هم مشکلی نداریم ، ملت با دولت می جنگد، دولت با ملت می جنگد ، ملت به حق یکدیگر تجاوز می کنند ، این همه اختلاس ، دزدی و… همۀ اینها نتیجه عقب ماندگی فکری است . اگر مردم یک جامعه فکر رشد یافته داشته باشند واقعاً خجالت می کشند دو قران را به ناحق به جیبشان بگذارند، زن و فرزندشان تحمل نمی کنند . این که می بینید ما به این افتخار می کنیم این دلیلش این است که ما از نظر تربیتی، از نظر علوم انسانی و از نظر فکری رشد نیافته ایم و هنوز غرق در خودخواهی فکری خودمان هستیم . در صورتی که نیرومندترین ، عقلانی ترین و برترین دین دنیای امروز دین اسلام است ، بدون شک.

1

شما فضای آکادمیک فلسفۀ ایران را چطور ارزیابی می کنید؟
من سال های سال است که نامه می نویسم، چه نامه سرگشاده به مسئولان، چه مقاله و چه گفت و گو در هر فرصتی، مثل همین فرصتی که الآن پیش آمده است ، که مادامی که ما این مدیریت های ضعیف را داریم ، در علوم انسانی ما تحول ایجاد نخواهد شد. ما هنوز در مرحلۀ ابن سینا دور می زنیم، بعد از قدم اول ، قدم دومی بر نمی داریم و همان قدم اول را قدم آخر دانسته ایم و دانشگاه های ما از نظر علوم انسانی تحول ندارند . از نظر علوم تجربی وضع بهتر است ، چرا که علوم تجربی برای خود قواعد شناخته شده ای در دنیا پیدا کرده است که ما هم از همان قواعد بهره می بریم . مثلاً ما در فوتبال تابع قواعدی هستیم که دنیا آن را پذیرفته است ؛ پس اگر بخواهیم تیم ما برنده بشود ، گاهی مربی خارجی برای تیم می آوریم ، که این خیلی هم خوب است ، چون می خواهیم که با قاعده رفتار شود . ای کاش ما در علوم انسانی هم همین کار را می کردیم ، در اقتصاد کشورمان هم همین کار را می کردیم . از کارشناسان باید بهره گرفت. نمی شود که یک مملکت همه چیز داشته باشد اما جیب عدۀ زیادی از جوانان اش خالی باشد . این همه صحبت از افراد زیر فقر، این همه صحبت از اختلاس و دزدی ، همه به این علت است که ما علوم انسانی رشد یافته نداریم و نتوانسته ایم نهادهای لازم را سازمان دهی کنیم .

رابطه شما با تئاتر و سینما چه طور است ؟
هنر در جامعه نباید مورد بی اعتنایی قرار بگیرد . هنر مسئله ای جدی است . ما همانطور که نمی توانیم تلفن و اینترنت و رادیو و… را در جامعه جمع آوری کنیم به این علت که از آن استفاده نا درست می شود ؛ بلکه باید تربیت درست صورت بگیرد ، در حال حاضر رسانه های جهانی می توانند حرف ما را جهانی کنند ، ما باید حرف پیدا کنیم و حرف بزنیم ، نه اینکه جلوی حرف دیگران را بگیریم . ما هرچه دیگران را محدود کنیم ، خودمان ضرر می کنیم . ما باید خودمان را تربیت کنیم . شخصی مقاله ای می نویسد و من هم می دانم آن مقاله درست نیست ، اما به این علت نباید آن شخص را محدود کنیم و یا جریمه کنیم . ما وقتی هزاران برابر او نیرو داریم ، این نیرو ها باید کار بکنند ، اگر شبهه ای است باید آن را تا حدی در جامعه روشن کنند که آن شبهه دیگر به ما نچسبد . ما فریاد می زنیم که عرفان های کاذب نفوذ می کنند ، خب باید هم نفوذ بکنند ، چرا که ما به مردم اندیشه را آموزش نمی دهیم ، عقلانیت یاد نمی دهیم ، صدا و سیما چه کار کردند درباره روشنگری بین مردم ؟ مردم خام به هر آفتی گرفتار می شوند .

پس بنابراین برمی گردم به هنر ، یکی از ابزارهای بسبار کارساز جامعه جهانی امروز است . زبان هنر زبان بین المللی است ؛ ممکن است کسی فارسی نداند اما موسیقی فارسی را می فهمد ، مجسمه ساخته شده توسط یک فارسی زبان را درک می کند ، نقاشی یک فارسی زبان را یک اروپایی می فهمد و غرق در اعجاب می شود و همین طور معماری را و همین طور تمام رشته های هنری را و سینما و تئاتر هم به همین شکل. ما باید از اینها بهره برداری کنیم . بهره برداری دنیا از سینما و تئاتر یک بهره برداری حساب شده است دانشمندان طراحی می کنند ، نظریه می دهند ، هنرمندان این نظریه ها را ضمن رمان، ضمن نمایشنامه ها ، ضمن فیلمنامه ها و فیلم ها به مردم منتقل می کنند . منتها ما نمی توانیم اینگونه فیلم بسازیم فضای هنر باید فضایی فعال باشد ما در داخل کتاب جبری نیستیم اما در زندگی همه جبرگرا هستیم ، چه باسواد باشیم و چه بی سواد ، چرا که آن مطلب در داخل کتاب مانده است ، آن اندیشه باید به وسیله رمان ها، به وسیله تئاترها و به وسیله فیلم ها به مردم منتقل شود . ما بسیاری از تز ها و آرمان هایمان را می توانیم به وسیله هنر جهانی کنیم ، یک عکس می تواند مسئله ای را جهانی کند ، در گوشه ای از دنیا اتفاقی می افتد عکاسی یک عکس خوب از آن میگیرد و آن مسئله جهانی می شود . پس ما باید در خودمان تجدیدنظر کنیم . مادامی که دیگران را هدف گرفته ایم ، مادامی که می خواهیم دیگران کار نکنند، آنها کار خواهند کرد و ما ضرر خواهیم کرد ما به جای تلاش برای تغییر دیگران ، بیاییم خودمان را تغییر بدهیم . سعدی می گوید :

تو خود را چو کودک ادب کن به چوب به گرز گران مغز مردم نکوب

تا زمانی که ما به دنیا حمله کنیم که این بد است و آن بد است و سینما بد است و تلویزیون بد است یادمان می رود که اینها ابزار های کار هستند . حتی شک غرب در اسلام تایید است ، شک راه تفکر را به ما یاد می دهد بنابراین ما باید بتوانیم از اینها استفاده کنیم . ما الآن می توانیم حرفی بزنیم دو ثانیه بعد در کل جهان منعکس شود ، وزارت خارجه یک بیانیه می دهد دو ثانیه بعد در کل جهان پخش می شود پس حوزه ها و دانشگاه های ما بیاییم حرف بزنیم مطلب بنویسیم و از این امکاناتی که بشر به دست آورده به یاری خدا ، بهره ببریم و هنر یکی از این ابزارها است که هم در داخل می تواند آرمان ها را به سوی مردم ببر و پیام ها را به مردم برساند و پیام های کشورمان را می تواند در سطح جهان مطرح کند . الآن هم اقبال مردم زیاد است و کتاب ها خوب می فروشند . مثلاً کتاب “قلندر و قلعه” ی من در هشت سال گذشته سی تا سی و دو هزار نسخه فروش رفته است ، اما یک سی دی منتشر می کنند و چندین میلیون نسخه از آن را می فروشند . خب ما چرا نباید از این ابزار استفاده کنیم ؟! برای ساختن روح مردم !
درپایان فقط این را هم بگویم که ما در جامعه بسیار به سمت نشان دادن عیوب می رویم ، ما اگر مقداری برگردیم به ساختارسازی ، به اندیشه سازی ، به قول معروف با تحریک احساسات کار نکنیم بلکه با تعمیق فکری مردم برنامه ریزی کنیم و نه از راه احساسات . انشاءالله که اینگونه موفق می شویم.

 قلندر و قلعه

اشاره کردید به کتاب خواندنی “قلندر و قلعه” ، اگر کسی بخواهد بر اساس این کتاب شما، فیلم و یا تئاتری بسازد، نظر شما در این  مورد چیست ؟ و فکر می کنید این عمل در انتقال پیام “قلندر و قلعه” مؤثر است؟
حال که شما پرسیدید خوب است که اشاره کنم که دقیق به خاطر ندارم ولی بیش از هفت یا هشت سال پیش، از بنیاد سینمایی فارابی آمدند و ومبلغی هم به عنوان کادو به من دادند و اجازه گرفتند که بر اساس این کتاب فیلم سینمایی بسازند ، فیلمنامه نویسی را هم تعیین کرده بودند به نام توکلی ولی اسم کوچکش را به خاطر ندارم ، اما عواملی مانع ساخته شدن این فیلم شدند . در صورتی که در وضع امروزی عرفان و گرایش هایی از این قبیل یک معرفی از “اشراق” لازم است. و من الآن هم بر روی موضوع “حلاج” در قالب رمانی مثل “قلندر و قلعه” مشغول کار کردن هستم که انشاءالله به پایان برسد.

پیشنهادی که از جانب بنیاد فارابی بوده، مربوط به چند سال قبل است استاد؟
مربوط به هفت یا هشت سال پیش است، آمدند، قرار داد امضا کردند ، فیلمنامه نویس تعیین کردند، ایشان هم آمدند با من صحبت کردند ولی در آخر خبری نشد . من مطالب زیادی دارم برای تبدیل شدن به فیلم ، من معتقدم از زندگی بزرگان ما، انبیاء و عرفا و حکمای به روز فیلم بسازیم ، نه مثل سریال “مختارنامه” که اثر نمی کند . فیلم باید زیربنای فکری را تحول دهد ، ایده بدهد .
انشاءالله که روز به روز وضع بهتر شود ، به نظر من همه رشته های هنر خوب است، نظر اسلام درباره هنر را نیز باید به شکل روشن به مردم گفته شود . اسلام با بسیاری از انواع و اقسام هنر فقط به خاطر بد استفاده کردن مخالف است ، وگرنه مخالف نیست . الآن هم اگر از تلویزیون درست استفاده شود ، هیج عقلی و هیچ شرعی با آن مخالف نیست کما اینکه الآن هم علما مخالف نیستند. اما از همین امکانات تلویزیونی ما درست استفاده نمی شود . از نظر من هزینه ای که می کنند اگر دقت کنیم شاید حلال نباشد . چرا؟ این همه ما فرصت و امکانات داریم ولی هنوز با مردم و ذهن مردم نمی توانیم ارتباط برقرار کنیم و به رشد فکری مردم نمی توانیم کمک کنیم . همین وضع سیاسی جامعه را با همه امکاناتی که داریم می توانیم خیلی تعالی ببخشیم و بر فکر مردم، میزان مشارکت مردم و رفتار مردم تأثیر بگذاریم.

برای دریافت ویژه نامه بهاریه هفت گاه اینجا را کلیک کنید.

مطالب مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار + نه =