رضی میری: مجموعه ی مراحل تولید فرش دستباف همچون کارگردانی سینمایی است

به گزارش خبرنگار سرویس هنرهای تجسمی هفت گاه– خانه ی هنرمندان از ۲۱ مرداد تا اول شهریور میزبان آثار هنرمندان در رشته های مختلفی شامل فرش، نمد، سفال، جواهر، لباس، آینه، قلمزنی، مجسمه و … در قالب نمایشگاهی با عنوان «کلکسیون یک» می باشد. به همین بهانه خبرنگار هفت گاه به سراغ آقای رضی میری که در زمینه ی جمع آوری و بازآفزینی فرش دستباف ایرانی فعالیت دارد رفته و گفت و گویی با وی ترتیب داده است.

 رضی میری

سحر علی پور- خبرنگارهفت گاه: خسته نباشید. به طور مختصر در مورد پیشینه تان و اینکه در زمینه فرش تحصیلات آکادمیک دارید یا نه لطفا برای ما توضیح دهید.

رضی میری : ۶۲ ساله از نسل پنجم یک خانواده ی تهرانی هستم که در زمینه ی فرش دست باف ایران فعال بودند. معمولا پدرم و پدربزرگم و گذشتگان ما در زمینه جمع آوری فرشهای مرغوب ایرانی قدیم فعالیت می کردند و از ۳ نسل قبل از خودم مبادرت به صادر کردن این فرش ها به خارج کشور کردند. به طبع پدرم و عموهایم هم مشغول این کار شدند. به همین دلیل من از طفولیت با فرش قدیم ایران ارتباط خیلی نزدیکی  داشتم، خودم هم کار پدرم و پدربزرگم را ادامه دادم یعنی جمع آوری فرش های اصیل و مرغوب که متعلق به گذشت بود و ارتباط با کسانی که به این نوع فرش ها علاقه دارند یعنی کشورهای اروپایی، اختصاصا کشور آلمان که در زمینه فرش های ایرانی سابقه ی درخشانی دارد. تا اینکه تصمیم گرفتم همان فرش های گذشته را دوباره بازآفرینی بکنم و به خاطر این موضوع در رابطه با شناخت روش های بافت و نحوه رنگ رزی فرش های گذشته که عمدتا با گیاهان طبیعی انجام می شد شروع به تحقیقات کردم و این پروژه تحقیقاتی را برای آزمایش کردن در تعداد محدودی بافتم. به تدریج وقتی دیدم که می شود این کار را بیشتر انجام داد و این طور بود که توانستم تعداد بیشتری را به آزمایش بگزارم. به همین ترتیب آنقدر ادامه دادم و آمدم در چند نقطه ی ایران این کار را انجام دادم. تمام این فرش ها طراحی هایش زیر نظر خود من انجام می شود. طرح را خودم یا طراحی می کنم یا بازخوانی و خلق می کنم، رنگ آمیزی همینطور. کاملا ترکیب های رنگی، ترکیب های رنگی ای است  که مورد نظر خودم هست و اگر کسی می بیند و خوشش می آید یعنی مخاطبی است که به کاری که من کردم جواب مثبت داده است. کارهایم را بیشتر در خارج از ایران ارائه کردم، هیچوقت در ایران من نمایشگاهی را به این شکل که شما امروز مشاهده می کنید برگزار نکردم. فقط در دو یا سه سال اول نمایشگاه بین المللی تهران یعنی در سال های نخست  افتتاحش در نمایشگاه شرکت کردم ولی بعدش دیگر شرکت نکردم و بیشتر در کشورهای اروپایی، امریکا، کشورهای خاور دور، خاور میانه به برگزاری نمایشگاه ها پرداختم. این بار هم به خاطر اینکه خانه هنرمندان خواست که از کار من نمایشگاهی داشته باشد این موضوع را قبول کردم که این بیست و چند قطعه را در اینجا به این شکلی که ملاحظه می کنید به نمایش بگزارم تا اینکه جامعه هنری که معمولا فرش را از خودش نمی داند و عمدتا خودش را از فرش جدا می کند را قانع کنم که ببینند هنر دیگری هم به غیر از نقاشی، مجسمه سازی و… هست. کاری که من می کنم بخشی از هنر است که بیش از هنرهای دیگر ایرانی است. هنر اصیل ایرانی است و از روزی که این نمایشگاه برگزار شده خوشبختانه عده ی کثیری از بیننده ها که تشکیل می شدند از مردم عادی و کسانی که در ارتباط با هنرهای دیگر فعال هستند، کارها را دیدند و با شیوه ی کار من و نمونه هایی که استفاده می کنم آشنایی پیدا کردند.

 طرح هایی که انتخاب و خلق می کنید را از کجا و از چه چیزی الهام می گیرید؟

 اساسا نه فقط در کاری که من می کنم، هیچ کسی نمی تواند چیز جدیدی به وجود بیاورد اگر به گذشته آگاهی نداشته باشد یعنی حتی در سایر هنرها مانند نقاشی، هیچ نقاشی را پیدا نمی کنید که امروز نقاش شده باشد ولی بفرض  ونگوگ را نشناسد، رامبراند را نشناسد و نداند داوینچی چه کسی هست، کارهایش را ندیده باشد. بدیهی است که آثار گذشته همیشه می تواند منشا الهام و فکر باشد برای کسانی که در آینده آثار دیگری خلق می کنند که الزاما نباید شباهت به آثار گذشته ها داشته باشد ولی به هر حال ریشه در شناخت کارهای قبلی دارد. در فرش هم این موضوع هست مستثنی از این قاعده نیست. کسی که می خواهد در فرش کار جدیدی را انجام دهد، خلاقیت از خودش نشان دهد، آثار جدیدی را به وجود بیاورد که حرفی برای گفتن داشته باشد ناچار است که شناخت به دست بیاورد. شناخت نیاز به مطالعه دارد، نیاز به پژوهش دارد و نیاز به ابزاری برای مطالعه و پژوهش دارد. خب طبیعتا در بسیاری از موارد ابزارها کتب هستند که می شود آنها را مطالعه کرد. مثلا فرض بفرمایید در زمینه ادبیات کسی که شاعر می شود از شعر گذشتگان بهره برده، کتاب ها را خوانده، دستور زبان را آموخته شاید صناعت شعری  را آموخته و خب طبیعتا در وجودش هم این استعداد شعر گفتن وجود دارد. هرکسی هم که مطالعه می کند ممکن است نتواند شعر بگوید. این چیزی نیست که با آموختن بدست بیاید. هنر اصلا آموختنی نیست ولی هنر باید توام با شناخت باشد. من هم همین روش را شروع کردم و ادامه دادم یعنی با نمونه های قدیمی یک انس و الفتی پیدا کردم و شروع کردم به شناخت آنها البته مطالعه در آثار مکتوب گذشته می توانست چاشنی این مسیر باشد ولی به نظرم اگر بخواهم بگویم کتب مهمی که من مطاله کردم و باعث شده نسبت به فرش شناخت پیدا کنم کدام هستند می توان گفت که هر فرش قدیمی برای من یک کتاب بوده که آن کتاب را به دقت مطالعه کردم، نقد کردم و بعد از این که شناختم توانستم یک اثر دیگری به وجود بیاورم که حالا ممکن است ملحم از همان اثر قدیمی بوده یا که طوری در ذهن من نقش بسته که اثر دیگری به وجود آمده که الاظاهر ربطی به آن ندارد ولی خمیر مایه اش آن چیزی بوده که در من باعث شده که بتوانم این آثار را به وجود بیاورم. فکر می کنم این کاری است که انتها ندارد یعنی اساسا در زمینه فرش ایران ما با دنیای بسیار بزرگی روبرو هستیم که این دنیای بزرگ از عظمت قابل توضیح و تفسیر نیست. شما هر روز ممکن است با یک نمونه ی جدید در آثار گذشته برخورد بکنید که مثل یک کتاب نخوانده است. دومرتبه باید از اول نشست و کشف کردو آموخت و می تواند همان باعث شود که شما تحریک شوید که اثر نویی را به وجود بیاورید. درواقع می شود گفت این حس خلاقیت در فرش ایران لایتناهی است.

شما فرمودید درواقع این دنبال کردن فرش، علاقه به فرش به گونه ای در خونتان است یعنی نسل به نسل انتقال پیدا کرده. شما برای اینکه این صنعت- هنر را بخواهید به جامعه معرفی کنید و آن را در سطح هم جامعه گسترش بدهید و هم در مجامع هنری پایش را باز کنید، چه تدبیری اندیشیدید یا تا امروز چه کاری انجام دادید؟

متاسفانه امکانات آدمی مثل من محدود است. اساسا کسی که در هر زمینه ی هنری مبادرت به خلق اثر می کند ، همیشه امکان اینکه بخواهد به دیگران هم آثار را معرفی کند هم تحقیق کند و آثارش را از طریق نمایشگاه در معرض نمایش بگزارد، نیست. اتفاق هم افتاده که هنرمندانی از پشتوانه ی مالی برخوردار بودند یا امکانات خاصی را فراهم آوردند و توانستند این کار را انجام بدهند ولی اکثریت اینجور نیست. در کار ما هم متاسفانه من اگر می خواستم فقط جنبه های فرهنگی اش را در نظر بگیریم و به این شکلی که الان شما ملاحظه می کنید کار بکنم نیاز به یک امکانات مالی خیلی وسیعی داشتم و غیر از امکانات مالی به هر حال باید کمک هایی وجود داشته باشد که در حین اینکه من در ایران در حال به وجود آوردن این آثار بودم آنها کمک می کردند و در جاهای دیگر دنیا این هنر را معرفی می کردند. این ها محدودیت های من بوده است و اینطور که باید نتوانستم در طول بیست و چند سالی که در این کار هستم این هنر را معرفی کنم. به همین دلیل نیرویم را در چندجا در خارج از ایران محدود کردم. چیزی که مهم است این است که کاری که من در این زمینه انجام دادم باعث شد برخی افراد که در این زمینه فعال بودند مخصوصا نسل جوان آنها رفتند و تقلید کردند. متاسفانه من آنها را در حد تقلید می بینم و نتوانستند چیزی را به وجود بیاورند و سبکی را ایجاد بکنند. این به هرحال باعث شد فرش ایران که در حال از بین رفتن بود شکل جدیدی به خودش گرفت و تاثیرش را در تولید فرش ایران گذاشت و سبک های از یاد رفته فرش ایران به نوعی دوباره رشد کرد و مخاطبین خودش را پیدا کرد. این در تاریخ فرش در قرن بیستم و بیست و یکم تاثیر گذار بود و توانست این پارگی تاریخی را که در سیر تاریخ فرش ایران در این زمان ایجاد شده بود به نوعی رفوو کند. اگر این کار انجام نمی شد بسیاری از کارهایی که در فرش ایران انجام شده بود از یاد می رفت. الان حداقل می توانیم بگوییم در این قرن آثاری به وجود آمده است که می تواند برای قرن آینده منبع الهام باشد.

 شما فرش را در صنعت های دیگر مانند مبل و … وارد کرده اید؟

 نه. من به این کار اعتقادی ندارم ولی در تاریخ فرش این اتفاق افتاده است و در کرمان این کار را میکردند. فرش ها را به نحوی می بافتند که بشود به جای پارچه روی مبل دوخت. این کار در دوره ای استفاده شد. ولی ذهنیت یک هنرمند معطوف به کاربرد نباید بشود شما وقتی چیزی را خلق می کنید باید اثر را خلق کنید برای اینکه می خواهید یک هنری را به وجود بیاورید. من وقتی می خواهم اثری را به وجود بیاورم اندازه و نوع استفاده در درجه دوم قرار می گیرد. درجه اول خلق یک اثر زیباست. طبیعی است که چون فرش دست بافت عنصری است که شما می توانید زیر پا بیندازید در هر ابعادی به وجود بیاید قابل استفاده است. الان من یک مجموعه ی کوچک ۳ تایی را در اینجا به دیوار زده ام که هرکدام مانند یک تابلو است. این ها را می شود هم زیر پا انداخت و هم نیانداخت. شاید هدف من از این نمایشگاه به نوعی رساندن این پیام است که ما چرا حتما فکر می کنیم یک نقاشی باید روی دیوار باشد. من فکر نمی کنم که حتما فرش روی زمین باید باشد البته اصراری به روی دیوار بردن آن هم ندارم. من فکر می کنم هر کسی بسته به قضاوت زیبا شناسانه اش از فرش هرطور که دوست دارد می تواند از آن استفاده بکند.

شما خودتان کارگاه یا کلاسی در زمینه ی فرش دستباف برگزار می کنید؟

مجموعه ی این حرکاتی که انجام می شود منجر به خلق یک اثر می شود، کار های پیچیده ای است که برای خودش ماجرایی دارد بنابراین من اگر بخواهم خود این کاری که کردم را به کسی یاد بدهم بایستی او همه ی مراحل را بیاموزد. اگر بخواهد بخشی از این کارها را بیاموزد خب بخشی از آن را انجام می دهد. مثلا کسی بیاید و بگوید کار رنگرزی با گیاهان را می خواهد بیاموزد من آن کار را یادش می دهم. یا مثلا می خواهد طراحی فرش را یاد بگیرد من یادش می دهم. بعد از طراحی می تواند چیدمان رنگ روی قالی را یاد بگیرد. این خودش یک مبحث جداگانه است. یعنی شما که با مداد طراحی می کنید و بعد می خواهید رنگ ها را توی آن بنشانید یک ماجرای دیگری است. الزاما هم هرکسی که بلد است طراحی بکند معلوم نیست که این چیدمان رنگی که شما اینجا می بینید اینطور انجام بدهد. به هر حال این ها مراحل مختلفی اند که هر علاقه مندی می تواند مستقلا یکی را انتخاب کند و یا اینکه بخواهد مجموعه ی آن را انجام بدهد که من به این مجموعه کارگردانی هنر فرش می گویم و آن را به کارگردانی سینما تشبیه می کنم. کارگردان سینما ضمن اینکه کارگردان آن اثر است و همه او را به عنوان سازنده ی فیلم می شناسند خودش الزاما نه بازی می کند و نه صدابرداری فیلم را انجام می دهد. کارگردان همواره اولین شخصی است که فیلم را می سازد و در همه شون فیلمسازی  نقش اصلی را دارد و او است که نهایتا باعث خلق فیلم می شود. کار من هم این طور است. یعنی کسی که بخواهد یک کار مانند این کاری که اینجا ست انجام بدهد باید یک کارگردان هنری بشود که بتواند همه ی این مراحل را انجام دهد. من هیچوقت از اینکه به کسی آموزش بدهم ابایی نداشته ام و الان هم ندارم. در بعضی از موارد دانشگاه ها از من خواسته اند و رفته ام و صحبت هایی کرده ام. و در محل کار خودم هم خیلی از دانشجو ها آمده و کار آموزی کرده اند. بعضی مانده اند و بعضی ها رفته اند. ولی اینکه اختصاصا به کار آموزش پرداخته باشم این کار را انجام ندادم. دلیلش هم این است که یا باید آموزش داد و یا باید کار کرد. اگر من تمام وقتم را برای آموزش بگذارم در نتیجه آثاری به وجود نمی آید.

مطالب مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

1 × 5 =