“رهی” که خاطرات ما وام دار اویند

محمد حسن‌ معیری‌‌ که‌ مادرش‌ او را ˝بیوک˝صدا می‌زد‌ و خودش‌ دوست‌ داشت‌ او را˝رهی˝ صدا کنند، مردی‌ست‌ که‌ بسیاری‌ از‌ خاطرات‌ ما‌،‌ وام‌دار ترانه‌ها ‌و شعرهای‌ اوست.

هفت گاه

به گزارش سرویس ادبیات هفت گاه به نقل از هنرآنلاین ، درست ‌در بطن ‌پاییز،‌ فصل‌عاشقانه‌ها،‌ برگی‌ سبز‌ از‌ اوج‌ شاخسار ادبیات‌ ایران‌ جدا شد ‌و همراه ‌بادها‌ به‌ آن‌ سوی‌ ابرها‌‌‌ خرامید، و او‌ شاعر “خزان‌عشق” بود.

محمد حسن‌ معیری‌‌ که‌ مادرش‌ او را “بیوک” صدا می‌زد‌ و خودش‌ دوست‌ داشت‌ او را “رهی” صدا کنند، مردی‌ست‌ که‌ بسیاری‌ از‌ خاطرات‌ ما‌،‌ وام‌دار ترانه‌ها ‌و شعرهای‌ اوست.

ترانه‌ها‌ و شعر‌هایی‌ که‌ در سال‌‎های‌ جوانی‌اش‌ ‌برای‌ مجلات‌ و روزنامه‌ها فرستاد و یکی‌ پس‌ از‌ دیگری‌ منتشر‌ شد، تا زمانی که‌ یکی‌ از‌ این‌ مجلات‌ و روزنامه‌ها به ‌دست‌ هنرمندی‌ چون‌ روح‌اله‌خالقی‌‌ رسید‌ و‌ اینگونه آرام آرام‌ آثار “رهی” مورد‌ توجه‌ آهنگسازان‌،‌ نوازندگان‌ و خوانندگان به‌ نام آن‌ روزها‌ قرار گرفت و تصنیف‌های گوش‌نوازی‌ در‌ موسیقی‌ ایران‌ با‌ آثار‌ او‌ متولد‌‌ شد،‌ و صفحه‌های‌ مختلفی‌‌ که‌ نام‌ “رهی”‌ بر آن‌ نقش‌ بسته‌ بود‌ نام او را‌ به‌ فراسوی ‌مرز‌های ‌ایران‌‌ برد.

نخستین‌ ترانه‌ او با نام “خزان‌عشق”‌ با صدای‌ جواد‌ بدیع‌زاده‌‌ از‌ آن‌جمله‌ آثاری‌ست‌ که‌ از‌ صفحه‌ به‌ ریل‌ از ریل‌ به‌ نوار‌ و‌ از نوار‌ به‌‌ صفر و یک‌‌های‌ دنیای‌ دیجیتال‌ تبدیل‌ شد‌ه‌ و نسل‌ به‌ نسل‌ جاودانه‌ مانده‌ است.‌

او که از سال ۱۳۲۲ ‌رئیس‌ کل‌ انتشارات‌ و تبلیغات‌ وزارت “پیشه و هنر” بود‌ و راه‌ و چاه انتشار‌ کتاب‌ را خوب‌می‌دانست، غزل‌های‌ خود‌ را‌ در کتابی‌ به‌نام “سایه‌عمر”‌ و  ترانه‌هایش‌ را‌ در کتابی‌ با نام‌ “آزاده”‌ منتشر‌ کرد.

در اواسط دهه۳۰ با “داودپیرنیا” آشنا شد‌ و دست‌ در‌ دست‌ هم‌ و‌ همصدا‌ برنامه‌ پرمخاطب‌ “گل‌های‌رنگارنگ” را در رادیو روی آنتن‌ بردند،‌”رهی” در آن‌ برنامه‌ ابتدا‌ مسئول‌ انتخاب‌ شعر‌ بود‌ و بعد‌ها‌ سردبیری‌‌‌ آن‌ را‌ به ‌عهده‌‌ گرفت.

او در‌ یکی‌ از‌ روز‌های‌ اردیبهشت‌ ماه،‌ ماهی‌ که‌ خود ‌‌زاده‌ آن‌ است،‌ در‌ میهمانی‌ بهاری‌‌ “مصطفی‌ فاتح” که اهالی‌ فرهنگ‌ و فرهیختگان‌ در‌ آن، ‌جمع‌ بودند ‌‌با‌ “مریم‌فیروز” آشنا و یک‌ دل‌ نه‌، صد‌ دل‌ عاشق‌ مریم‌‌ می‌شود ‌.

در سال ۱۳۱۸ مریم‌ پس‌ از مرگ‌‌ پدرش‌ “فرمانفرما”‌ که‌ از تبار‌ شاهزاده‌ قاجار بود ‌بین‌ شور عشق “رهی” و سر پرشور “سرتیپ‌ اسفندیاری” سر پرشور و البته “جیب پرپول” را برمی‌گزیند و اینجاست که راز عاشقانه‌های “رهی” در اشعارش نمایان می‌شود.

شد خزان گلشن آشنایی
بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی وفایی
با تو وفا کردم، تا به تنم جان بود
عشق و وفاداری، با تو چه دارد سود

او در‌سال ۱۳۴۶‌‌‌ آن‌ هنگامی‌ که‌ مطلع‌ شد‌ که‌ به‌ سرطان‌ مبتلا‌ شده‌ ‌به‌ لندن‌ رفت‌ اما‌ مداوا‌ افاقه نکرد ‌و این‌گونه شد که در بیست‌ و چهارمین‌ روز‌ از‌ آبان‌ ماه ‌۱۳۴۷‌ همچو “من” ها تنها ماندیم، و همچو “او” ها ‌تنها رفتند.

مطالب مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سه + 16 =