روایت رسول ملاقلی پور از کربلا که هیچگاه به تصویر در نیامد

زنده‌یاد رسول ملاقلی‌پور قصد داشت، «عصر روز دهم» را در کربلا بسازد اما اجل به او مهلت نداد.

هفت گاه

به گزارش سرویس سینمایی هفت گاه به نقل از ایسنا، هشت سال قبل ملاقلی‌پور برای ساخت این فیلم چندین‌بار با منوچهر محمدی (تهیه‌کننده) به کربلا سفر کرد اما نشد که «عصر روز دهم» را بسازد و پس از درگذشتش، مجتبی راعی به روایت خودش و با فیلم‌نامه‌ای که خودش مدنظر داشت،این فیلم را ساخت.

«عصر روز دهم» را شاید بتوان تنها فیلم سینمای ایران دانست که در کربلا فیلمبرداری شد.

منوچهر محمدی در همان مقطع درگذشت رسول ملاقلی‌پور یعنی در سال ۸۵ یاداشتی را نوشت . محمدی نوشته بود: «با رسول ملاقلی‌پور هماهنگ کرده بودیم برای سفر کربلا. رسول نسخه اول فیلمنامه را نوشته بود، می‌خواست که در سفر به کربلا، همه چیز را از نزدیک ببیند و اصلاحاتی در فیلمنامه انجام دهد، سفر اول هردویمان بود به کربلا.

اما گویا، همه چیز آشنا بود، زیارت را که انجام دادیم در “بین‌الحرمین” نشستیم، او گفت و من شنیدم و من گفتم او شنید به اقتضای کارمان که سینما باشد برای هم ترسیم حادثه روز عاشورا را می‌گفتیم. قتلگاه، تل زینبیه، خیمگاه، کف العباس و …

به راستی ما در مکان بزرگترین تراژدی عالم هستی هستیم.

و حرف‌هایمان کشید به سکانس پایان “عصر روز دهم” در بین‌الحرمین بودیم و مرحوم رسول ملاقلی‌پور سکانس پایانی را می‌نوشت، می‌گفت و می‌دید با دستانش قاب سینما درست کرد و گفت: بیا ببین از پلان شروع می‌کنیم، قاب را که درست کرد، چشمانش را اشک پُر کرد. گنبد امام حسین(ع) در کادر بود و اما آن سکانس

۷۲ – روز ، خارجی، کربلا، بین‌الحرمین

ذرات براق آرام آرام دانه‌های زنجیر شده و در پشت مردان فرود می‌آیند. پرچم‌های قرمز و سبز از مقابل گنبد امام حسین (ع) کنار می‌روند. پاهای برهنه، دست‌هایی که به سینه می‌زنند. “مریم” در میان جمعیت عزادار به طرف حرم حضرت ابوالفضل (ع) می‌رود. نگاهش نه هر سو می‌چرخد. “فضه” را می‌بیند. از میان سیل جمعیت به طرف او می‌رود. او را نمی‌یابد. مقابل حرم حضرت ابوالفضل (ع) است. با صدای نوحه جمعیت که یا حسین (ع) می‌گویند، رو به عقب بر می‌گردد. حرم امام حسین (ع) مقابلش است. مادرش را نوزاد به آغوش می‌بیند. راه می‌رود، می‌دود. مادر گریه می‌کند. مریم به سویش می‌دود. چهره مادر در میان زنان دیگر ناپیدا می‌شود. مریم به مقابل حرم حضرت امام حسین (ع) می‌رسد. صدای “یا ابوالفضل العباس (ع) علمدار…” او را به عقب بر می‌گرداند. “فضه” و “حبیبه” را می‌بیند به سویشان می‌رود. رو به حرم امام حسین (ع) می‌چرخد. لبخند نوزاد را می‌بیند. صدای نوحه، صدای سینه‌زنی، صدای زنجیر وصدای سم اسبان و گریه کودکان و عباس عمو العتش … مریم در میان عزاداران می‌دود. می‌ایستد. رو به سمتی و جهتی دیگر، نقل و سکه‌های براقی که به سر “فضه” پاشیده می‌شود. “حبیبه” از خوشحالی گریه می‌کند و “لیث” شاد است. مریم رو به سمت دیگری می‌کند. همانجا که حرم حضرت امام حسین (ع) است، مادر را می‌بیند. پدر را. نوزاد را مادر دو دستی به جلو می‌گیرد. مریم رو به عقب بر می‌گردد. همان سمتی که حرم حضرت ابوالفضل (ع) است. “حببیه” با خوشحالی “فضه” را با خود می‌برد. مریم رو به مادر برمی‌گردد. پدر پرنده “فنچ” را رها می‌کند. فنچ به سمت گنبد امام حسین (ع) اوج می‌گیرد.

۷۳ . روز. خارجی – جاده ایلام

آسمان با ابرهای پنبه‌یی در زمینه آبی رنگ و سپس کوه بلند و در دامنه‌اش و میان جاده مارپیچ، پژو جلو ‌آمده و به داخل جنگل می‌پیچد. مریم در پشت فرمان است.

۷۴- روز خارجی – جنگل

پژو از میان درختان بلوط گذشته و به محوطه بازی می‌رسد باد می‌وزد. گوسفندان در چرا هستند. پژو توقف می‌کند. مریم تنها پیاده می‌شود. به میان گله می‌رود. بره سفید رنگ جلویش می‌دود. آنسو تر آتشی برپا و به روی آن کتری جوشان قرار دارد. مریم رو به عقب بر می‌گردد. چوپان پیر و همسرش را می‌بیند.

پیر مرد: زیارت قبول.

مریم: … سلام

پیر زن: خوش آمدی

مریم روسری را که چوپان به او داده بود، به طرفش می‌گیرد.

پیرمرد: خدا رو شکر، می‌بینی که خوب شده

مریم به چهره گشاده پیر زن که لبخند می‌زند نگاه می‌کند.

پیرمرد: همسفرت کجاست؟

مریم رو به او می‌کند. لبخندی می‌زند. چشمانش دور دست را نگاه می‌کند.

مریم : موند کربلا

روسری از دست مریم رها شده و در فضا معلق می‌شود. مریم دستش را به طرف روسری می‌گیرد. باد روسری را تابی داده وبا خود می‌برد. مریم چند قدم در پی‌روسری می‌آید. باد روسری را به طرف آسمان می‌برد. لبخندی بر لبان بغض آلود مریم، نمایان می‌شود. باد برگ‌های درختان را به بازی می‌گیرد.»

مطالب مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هفت − 4 =