از دیدگاه محمد علی اسلامی ندوشن جایگاه سعدی در ادبیات اینگونه است که طیّ هفتصد سال گذشته در نزد مردم فارسیزبان «معلّم اوّل» شناخته میشد و از میان سه بزرگ دیگر (فردوسی، مولوی و حافظ) بیشتر از دیگران رایج و تأثیر گذار بوده است.
در مکتبخانهها آموختن فارسی با گلستان و بوستان آغاز شده بود و این آشنایی و انس تا آخر عمر ادامه داشت . زندگی نمونه و شایسته از روی نصایح او طرحریزی و عشقورزی از دریچه غزلهای او نگریسته میشد . به همین سبب یعنی به سبب این «عامیّت»، مهابتی را که فردوسی و مولوی به ذهنها القاء میکردند، سعدی به آن درجه نمیرسید.
در واقع مردم او را به خود نزدیکتر و با خود رایگانتر از آن میدیدند که بر همان مصطبه تفخیمش بنشانند. او را همنشین و همزانوی خود میدیدند. همانگونه که در زندگی قدمهایش متحرّک بود، پس از مرگ نیز آثارش بر هر موضعی جاری میگشت، مانند آب روان، سیّال و شفّاف.
هیچ کس مثل سعدی نیست
سعدی دارای مجموعیّتی است که هیچ گوینده دیگری در زبان فارسی به آن دست نیافته و این، هم به او بزرگی بخشیده و هم قدری او را ارزاننمای نشان داده است ، زیرا بشر آسانتر میتواند بر یک خط نظارهگر باشد تا بر چند خط و سعدی چند خطّی است. او در هیچ یک از مصادیق شناخته شده به طور کامل نمیگنجد: نه رند است و نه عارف؛ نه دیندار متعارف و نه بیدین؛ نه روحانی خالص و نه قانع به جسم؛ ولی گرایش به هر یک از آنها مقداری در او هست، آمیزهای است از همه آنها.
در پنجاه سال اخیر که آشنایی ایرانیان با آثار مغرب زمین بیشتر از گذشته بود و توجّه به انسجام و استدلال فزونی گرفته و استنتاجهای قاعدهمند (فرمولی) بیشتر از استنباطهای موضعی و موردی جواز قبول یافته، سعدی کمتر از گذشته تحسین بیچون و چرا به خود اختصاص داده و کمتر از همپایههایش چون فردوسی و مولوی و حافظ در معرض کنجکاوی و بحث بوده است.
من خود نیز شریک این غفلت بودهام. زیرا گرچه سعدی نخستین گویندهای است که از طریق او به لطف زبان فارسی و جاذبه شعر راه یافتم و بسیار به او مدیونم، تا امروز کمتر توفیق یافتهام که به این موهبت چنانکه باید ادای حقشناسی کرده باشم.
ما چه سعدی را بپسندیم و چه نپسندیم، باید اعتراف کنیم که فردی اعجابانگیز است. او نیز با همه تعادل فکر و روشنی بیان، میپیوندد به گروه رمزدارانی چون مولوی و حافظ و پیش از آنان سنایی و عطّار و چرا نگوییم خیل عارفان دیگر که چکیده نظر و سرگذشت آنان در تذکره الاولیاء عطّار آورده شده است.