«فرزند چهارم» فرزند خلف سینمای سفارشی

یادداشتی بر فیلم «فرزند چهارم» بر سینمای ایرانmohr ekhtesasi

 فرزند چهارم

حال سینمای ما خوب است!  اما تو باور نکن!

مدتی بود که این جمله و جملات از این دست ، ورد زبان نویسندگان و منتقدان و روزنامه نگاران و. .. و همه ی اهالی سینمای ایران بود. به خصوص آنان که داعه ی روشنفکری داشتند. دوره ای که فیلم ها فروش خوبی نداشتند و مردم با سینما قهر کرده بودند.

امروز اما کمتر کسی از حال سینما می نویسد! بخصوص این یک ماه آخر! چرا؟ یعنی به فاصله ی یکی ، دو سال حال سینما خوب شد؟!  و امروز هم که دیگر خانه ی سینما باز است دیگر به حمدا… از نظر اکثر دوستان نویسنده و منتقد و روزنامه نگار و فیلمساز و بازیگر و که و که حال سینما خوب است که صدای نق و نوق همیشگی شان به گوش نمی رسد!

خب طبیعی است. در شرایطی که فروش یک میلیاردی برای هر فیلمی به راحتی قابل دستیابی است و همه حقوقشان را به موقع می گیرند و سینماهای نزدیک به تعطیلی مان دوباره رونق گرفته اند دیگر حتما حال سینما خوب است! تا کی باز دوستان کوس نق نق هایشان بلند شود!

با این توضیح اگر فیلمی بفروشد ، فیلم خوبی است اگر به حداقل فروش یعنی ۵۰۰ تا ۷۰۰ میلیون نرسد فیلم بدی است! گرچه سینما صنعت است و صنعت باید بازده هایی نیز برای صنعتگر داشته باشد ، اما سینما هنر نیز هست و هروقت فیلم های تولیدی مان خوب می فروشد معنایش این نیست که ” حال سینمای ما خوب است”

که این روز ها و این سال ها کم نبودند فیلم هایی که با خط کش هنر سینما خوب بودند اما خوب نفروختند و سینمای ما برای اینکه حالش خوب باشد د ر سطح یک تولیدی پر رونق و نه حتی کارخانه باقی ماند و اهالی اش راضی اند!

و اما «فرزند چهارم»

فیلمی که با سرمایه گذاری بنیاد سینمایی فارابی و حمایت مالی و معنوی سازمان هلال احمر ایران و به کارگردانی وحید موسائیان ساخته شده است و با این توصیح در گروه فیلم های سفارشی دسته بندی می شود. فیلم هایی که در ایران هیچ گاه موفق نبودند! از این جهت موفق نبودند که سینما را از بعد هنرمندانه اش دور می کردند، نه از این جهت که فروش خوبی نداشتند، چرا که گاهی با فروش بالا و استقبال مواجه می شدند اما این چیزی از غیر هنری بودن و اساسا سینمایی نبودن آنان نمی کاهد.

اما «فرزند چهارم» ما را بلاخره با یک فیلم سفارشی درست روبرو کرد. فیلمی که سفارشی بودن از هنری بودن آن نکاست و آن را دچار شعار زدگی های سوبژکتیو نکرد. و سینمای ایران را بی شک یک قدم اساسی و بزرگ به جلو برد. چرا؟ از آن جهت که ما با فرزند چهارم توانستیم سینمای سفارشی استاندارد را تجربه کنیم. سینمایی که در همه ی دنیا جریان دارد و مختص ایران نیست اما هنوز در سینمای ایران تعریف نشده است.

اساسا «فرزند چهارم» باید سفارشی ساخته می شد. فیلمی که ماجرایش در بستر فعالیت های سازمان هلال احمر ایران در کشور سومالی رخ می دهد و فیلمی ست پر هزینه. پس نیازمند حمایت های مادی و معنوی نهاد ها و نیز بنیادهای سینمایی دولتی است. سوژه این فیلم نیز مورد حمایت و تایید این سازمان ها است.  پس تنها باید کارگردانی را پیدا کنیم که به قولی این سوژه را زیسته باشد و دغدغه ی آن را داشته باشد و مرد نترس میدان سینمای مستند نیز باشد.

وحید موسائیان، مستندسازی است که در «گلچهره» تجربه ی آمیزش سینمای مستند و داستانی را داشته که تجربه ای ست نسبتا موفق و این بار «فرزند چهارم»! فیلمی که نشان می دهد فیلمساز از «گلچهره» تا «فرزند چهارم» و از افغانستان تا سومالی رشد چشمگیری داشته است و بی شک بهترین انتخاب بوده است برای بنیاد سینمایی فارابی تا فیلمی با سوژه سومالی را بسازد. چرا که مستندساز جوان سینمای ایران سوژه ی مورد نظر را درک کرده و اتفاقا بسیار هنرمندانه آن را دراماتیک نموده و با انتخاب های درست اش برای بازیگران، هر بیننده ی واقع بینی را شوکه می کند!

چرا؟

چون قبل از دیدن فیلم این نگرانی وجود دارد که یک مستند داستانی خسته کننده را ببینی که به زور ستاره های سینما می خواهند بگویند: ” به مردم گرسنه ی دنیا کمک کنید!” اما از سالن که بیرون می آیی متعجبی که چرا اسم این فیلم در میان دوازده کاندیدای سینمای ایران برای اسکار نیست؟ فیلمی که ایران و ایرانی را در میان صحراهای قاره آفریقا چنان به تصویر می کشد که در دل شهرهای کهن ایرانی نیز نمی توان این چنین به تصویر کشیدش! فیلمی که فریاد نمی زند که به دیگران کمکم کنید. بلکه همه ی شخصیت هایش به دلایل شخصی و کاملا مادی!  به این سفر می روند و در دل داستان زندگی آنها ، که کارگردان هر داستان را به اندازه بیان می کند ، تو برابر بودنت را با یکایک مردم سومالی می بینی! و این یعنی یک درام موفق سفارشی! که خیلی ها فکر می کنند در سینمای ایران نشدنی است!

ولی خب این فیلم در مدت ۵۵ روز اکران کمتر از  ۷۰  میلیون می فروشد  و بسیار کم دیده می شود و اصلا جدی گرفته نمی شود و جای شکرش باقی است که نه هلال احمر و نه فارابی دست به بلیط فروشی های نیم بها و فرستادن تماشاچی با اتوبوس و چه وچه که در سینمای ایران کم نیست و در فروش های میلیاردی برخی فیلم ها نیز بی اثر نبوده اند، نمی زنند و فیلم را به فیلمساز وا می گذارند و خیمه نزده اند روی فیلم و آن را مصادره ننموده اند. گرچه کاش تبلیغات فیلم بیشتر بود و هزاران کاش و اما و اگر دیگر می توانست «فرزند چهارم» را به فیلمی پرفروش بدل کند که هم هنر باشد و هم صنعتی پربازده! تا همه ی ، همه ی اهالی سینما راضی باشند و تا شاید حال سینمایمان کمی خوب شود! فقط کمی!

نویسنده مهمان : الهام صادقی

مطالب مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار − 1 =