مصطفی رزاق کریمی: موضوع ِ من همیشه انسان است

اشاره : مطلب زیر در ویژه نامۀ “بهاریه” هفت گاه به مناسبت بهار نود و سه منتشر شده است.mohr ekhtesasi

هفت گاه

سرویس سینمایی هفت گاه : با جنگ و یاد و خاطره ی مجروحان شیمیایی زندگی می کند. بدون هیچ پرسشی خود به سراغ خاطراتش می رود، خاطراتی که برای تمام فصول است. مصطفی رزاق کریمی، فیلساز و مستندساز، کارگردان مستند “خاطراتی برای تمام فصول” که به تازگی توانسته جایزه جشنواره سینما حقیقت و  جشنواره فیلم فجر سی و د.مین را از آن خود کند، زاده ی تبریز است و سالها در کشور اتریش به فیلمسازی مشغول بوده است. هفت گاه گفت وگوی دوستانه ای را با این مستندساز که دغدغه ای اصلی اش انسان و دغدغه های انسان امروز است، ترتیب داد. در زیر می توانید متن کامل مصاحبه را مطالعه کنید.

دنیای فیلمسازی، چطور و چگونه وارد دنیای فیلمسازی شدید؟

اتفاقی. وقتی یازده سالم بود، ما تبریز زندگی می کردیم. یک روز دیدم صدای موسیقی می آید. گرام بود، صفحه های سی و سه دور. صدای موسیقی از طبقه ی بالای خانه مان می آمد، یواشکی از پشت در دیدم همه جا تاریک است، هیچ چراغی روشن نیست و دارند موسیقی گوش می دهند. برادرهایم و پسرخاله هایم بودند. آن ها به موسیقی کلاسیک خیلی علاقمند بودند. موسیقی اش برایم خیلی جالب بود در سیاهی شب فضای عجیبی ایجاد شده بود. در را باز کردم تا بهتر گوش دهم. ظاهرا برادرم یا پسرخاله ام من را دید، به من گفت مصطفی چرا داری یواشکی گوش می کنی، بیا تو. یکی از چراغ ها را روشن کردند. گفتم از این موسیقی بدم نمی آید، این چیست؟ پسرخاله ام اسمش را گفت. هنوزم اسمش را یادم هست، هزار و یک شبِ آهنگساز روس نیکولای ریمسکی کورساکوف. گفت قصه ی شهرزاد را تعریف می کند. بعد شروع کرد قصه ی آن را برای من تعریف کردن. من در فضای رنگی ذهنی خودم که الان شهرزاد وارد قصر می شود و… رفتم. همیشه اعتقادم این است که آن شد شروع تصویرسازی ذهنی من تادوازده ، سیزده سالگی که برادر بزرگم در سفری که رفته بودند چون می دانست به عکاسی علاقه دارم یک دوربین سوپرهشت برایم آورد و با آن شروع کردم از خانواده فیلم گرفتن. خلاصه اش کنم، وقتی ۱۶ سالم بود، من، بردارم که الان تهیه کننده است و خواهر کوچکم پول هایمان را جمع کردیم، البته کمک هایی هم به ما شد و رفتیم در خیابان آذربایجان برای ساخت فیلم یک آپارتمان کوچک کرایه کردیم. اولین فیلمم اصالت وجود بود، در مورد اگزیستانسیالیسم سارتر. من کارگردان بودم و برادرم که الان تهیه کننده است فیلمبرداری می کرد . خلاصه، ما آن را ساختیم و بعد بردیم به بهنام جعفری نشان دادیم. گفت: این فیلم را کی ساخته؟ گفتم ما. گفت: جایی نشانش ندهید. گفتیم: مگر چیکار کردیم، چیز عجیبی نیست. گفت: ساواک دستگیرتان می کند. این را که گفت تا مسیر خانه نمی دانستیم با فیلم چه کار کنیم. شده بود یک وزن سنگین در جیبمان تا برسیم خانه. خلاصه این اولین فیلم ما بود. ولی وقتی می خواستم به اتریش بروم با معماری شروع کردم چون خانواده با سینما موافق نبودند. معماری امتحان دادم قبول هم شدم ولی سال دوم یا سوم پرفسوری داشتم که گفت: حیف است نمی دانم قبلا چه کار کردی. گفتم: آماتور فیلم می ساختم، گفت: برو دنبال سینما. امتحانات را داری مرز به مرز قبول می شی، بهتره سینما را ادامه دهی. بعد رفتم آکادمی و اولین فیلمی که ساختم این پرفسور یعنی پرفسور ویل فانگ که یک مجسمه ساز معروف آلمانی زبان بود با خانمش برای نمایش فیلم آمد. فیلم داستانی بود به نام غربتی ها.

فیلم داستانی کوتاه در اتریش به نمایش در آمد؟

آنوقت کسی من را نمی شناخت. دوست های خیلی خوبی داشتم یک گالری بزرگ معروفی بود که در آن گالری فیلم را به نمایش گذاشتم و آن شد سکوی پرتاب من.

از فیلم استقبال هم شد؟

بله. یک خانم جیغ زد و حالش به هم خورد. من آمدم بروم بیرون، گفتم الان پلیس ها می آیند می گویند این چه فیلمی بود چون یک جور فضای تلخ جامعه ی مصرفی را نشان می داد که یک نفر وارد خانه ای می شود که در آن خانه چند نفری با هم زندگی می کنند. آن فرد که نقاش است، جامعه ی ظاهرا فرهنگی مملکت را می بیند و متوجه می شود که این جامعه ی فرهنگی، مصرفی است. من نمی دانستم فیلم آنقدر اذیت کننده خواهد بود. دوستی به نام اسمُلج که در آن فیلم کمک کرده بود، یک مرتبه گفت: کجا؟، گفت: دعا کن ۱۰ نفر دیگر هم اینجوری بشوند و از حال بروند، به نفع توست. تو بیا، خیالت راحت باشد، استقبال خوب بود و این شد سکوی پرتاب.

هفت گاه

شما تجربه ی ساخت فیلم در ایران و  هم خارج از ایران را دارید. به نظر شما ساخت فیلم در ایران و خارج ایران چه تفاوت هایی با هم دارند؟

نباید مقایسه کرد، راستش من خیلی اهل مقایسه نیستم. آنجا ویژگی های مثبتی دارد، جاهایی هم ضعف دارد، اینجا هم همینطور. در آنجا ایده ها ساده است، خیلی ساده. در ۲ جمله ایده را می گویند ولی پرداخت خیلی قوی است. در ایران ایده ها خیلی بزرگ است، در اجرا ضعیف است، آنجا معمولا یک جمله ی ساده است. بطور مثال می گوید من می خواهم در مورد مرغ قفسی و مرغ آزاد فیلم مستند بسازم. این مثال را میزنم چون یکی از دوستان به نام رامزس رامزاو این فیلم را ساخت و آنقدر این فیلم تکان دهنده بود به گونه ای که نزدیک ۴ دقیقه مردم فقط دست می زدند. مرغی که ما می خوریم بسته بندی خوشگلی دارد ولی ببینید مرغ قفسی چطور به کشتارگاه می رسد مرغ کشاورزی چطور. در یک جمله ی ساده تمام شد رفت. اینجا ما صحبت های زیبایی داریم، مابین صحبت مان وقتی می خواهیم در مورد موضوع ساده ای حرف بزنیم از مولانا و حافظ شعر میاوریم که خود من، همه چیز یادم می رود و جذب صحبت ها می شوم، همه مان یک فیلم عجیبی در ذهنمان می سازیم ولی بعد که فیلم ساخته می شود معمولاً آنطور که باید نیست. آنجا فیلم سازی سخت است. اینجا فیلمبردار یک نور آرک می خواهد، می بینید ۱۰ تا نور سفید بزرگ دارد، آنجا باید یک دفاعیه یعنی توجیه داشته باشی، می گویی من نور آرک می خواهم، می گویند برای چند ساعت. فیلم سنت سنت جمع می شود، اینجوری فیلم ساخته می شود. من سر فیلم خاکستر سبز آقای حاتمی کیا مجری طرح بودم، شاید همه ی گروه تعجب می کردند می گفتند مثلا پنتر(Panter) می خواهید برای چند ساعت، نور آرک می خواهید، کرین می خواهید نسبت به روزهاتان بگویید. حاتمی کیا خیلی زود توانست خودش را تطبیق دهد.  به نظر من در کارش خیلی حرفه ای است مثلا نور آرک را چون گران هست نصف روز  می آوردند و بعد می بردند، کرین و وسایل حرکتی هم همینطور آنجا اینطوری فیلم می سازند. در ایران فیلم ها نورهای عجیب غریب دارد، ریل هم که همیشه هست، کرین هم همینطور. پیش تولید آنجا طولانیتر از ایران است. پیش تولید مخارجش کم است ۵-۶ نفر درگیراند ولی وقتی می رسد به تولید عین کارخانه است. فیلم شروع شد انگار جبهه جنگ است، دیگر فرصت فکر کردن نیست. آنجا کارهایی که انجام می دهند را گزارش می نویسند و امضا می گیرند. از گروه لباس و کارگردان و تهیه کننده و تدارکات، از همه امضا می گیرند.

از تجربه ی همکاری با آقای حاتمی کیا برای ما بگویید و اینکه چگونه فیلم کرخه تا راین شکل گرفت؟

سال ۱۹۹۰ میلادی یک هفته ی فیلمی بود که آقای شجاع نوری از فارابی در شهر وین در نظر گرفته بودند و تلفنی گفتند این فیلم ها می آید. گفتند یک فیلمساز می آید که اتفاقا همشهری شماست. آقای حاتمی کیا به همراه کارگردان های دیگری آمدند. آنجا با حاتمی کیا آشنا شدم، اول کمی ترکی صحبت کردیم او فکر می کرد ترکی من خوب نیست بعد دید ترکی من یک جاهایی از او هم بهتر است. بعد، از فیلمسازیش گفت و من هم از فیلمسازیم گفتم و خیلی زود توانستیم با هم ارتباط برقرار کنیم. من گفتم فیلمسازم و نزدیک ۲ سال به مجروحان شیمیایی و مجروحان جنگ با صدام کمک می کردم. روز های بعد هم در مورد این موضوع زیاد صحبت کردیم. تا اینکه یک روز گفت کریمی من می خواهم این موضوع را فیلم کنم. گفتم خدا را شکر، فیلمش کنیم. خلاصه رفت ایران و بعد از یک ماه یا بیشتر، زیاد یادم نیست، به وقت اتریش حدود ۵:۳۰ صبح بود که زنگ زد و گفت ما داریم پیش تولید را شروع می کنیم، از کرخه تا راین. تو کی می آیی تا صحبت کنیم؟ آن زمان از طرف فارابی به عنوان کارشناس جشنواره با هایدیشکام( تهیه کننده آقای هانکه) ایران آمدیم و در هتل با آقای حاتمی کیا صحبت کردیم و بعد رفتیم سراغ انتخاب ها که فیلم چطور باشد. زحمت را حاتمی کیا کشیـد و

من فقط یک سری خاطرات تعریف کردم . من بعد ها فیلم را دیدم . ولی خبرش را شنیدم که فیلم چقدر موفق بوده و استقبال خیلی خوبی شده بود و فیلمی ساخت که در تاریخ سینمای ایران ماندگار است. بعضی ها در همه جای دنیا هستند که می خواهند جدایی بیندازند، گفتند رفته است و فیلم تو را ساخته است. گفتم این چرت و پرت ها چیست می گویید. من یک سری خاطرات گفتم و او رفت و زحمت کشید و فیلم به این آبرومندی را ساخت. انگار من ساخته ام، فرقی نمی کند و همیشه هم دوست داشته ام با حاتمی کیا در پروژه ای همکاری داشته باشیم تا رسید به فیلم خاکستر سبز. من دو دفعه تهیه کننده اجرایی بودم. یک بار در ونیز و یکی هم فیلم خاکستر سبز. برای فیلم خاکستر سبز استخاره هم کرده بود. حاتمی کیا در آن زمان برای فیلم هایش استخاره می کرد. به من گفت فکر کنم تو اینجا باشی خوب است و تو اینجا را می شناسی و یک سفر تحقیقاتی با هم رفتیم زاگرب و بعد من رفتم چک و اسلونی و مجار و اسلواک تا لوکیشن را انتخاب کنم. جالب است که الان عکس های آن زمان را می بینم می گویم ۲ تا جوان با چه جراتی پا شدند و رفتند. یک فیلم در رابطه با جنگ مسئولیت سنگینی دارد، از نظر حرفه ای تقسیم کاری محکمی داشتیم. در زمان فیلمبرداری بیسیم بیست کیلومتری داشتیم و مرتب در طی روز با مدیر تولید در تماس بودم و شب ها هم در اتاق ها به دنبال بچه ها بودم تا حالشان را بدانم. این ها گوشت خوک نمی خوردند و ذبح غیر اسلامی هم نمی خوردند. از بس سیب زمینی و ماهی خورده بودند تا یک مدت معده شان مشکل پیدا کرده بود. آنجا دارو گران بود و من چون یک دکتر را آنجا می شناختم، رفتم وین و آنجا از او داروی معده و سرماخوردگی و … را ارزان گرفتم. دیگر فقط مجری نبودم. بچه های گلی بودند. اصغر زاده را خدا رحمت کند، در این فیلم یار خوبی بود و همیشه کنار حاتمی کیا بود.

هفت گاه

از “خاطراتی برای تمام فصول” برای ما بگویید. چه شد که بعد از سی سال به سراغ آرشیوتان رفتید؟

شاید باید زمان آن فرا می رسید. آقای حاتمی کیا چند سال پیش قصه ی خاطرات من را به عنوان مترجم با آقای بهرام عظیم پور با هم نوشتند. جمله اش این بود و هنوز هم این را می گوید که یک جمله ی تو شد از کرخه تا راین، اگر تو خودت کار بکنی چون شاهد خیلی چیز ها بوده ای، چه می شود. آن موقع زحمت کشیدند و یک سناریویی نوشتند و حتی برای دیدن مکان ها با هم با هزینه ی خودمان به اتریش رفتیم. آن زمان ارشاد موافقت نکرد و این کار ماند.

علتش چه بود؟

خیلی برایشان جذاب نبود و می گفتند فیلم در این راستا ساخته شده است. این اتفاق دوباره یک یا دوسال پیش افتاد. به نظر من این در سینمای جنگ بحث مهمی است. ۲ سال پیش تهیه کننده فیلم آقای مرتضی رزاق کریمی با کلانتری آمد و گفت حیف است تو همه ی این خاطرات را اتوماتیک وار همه جا نقل می کنی. به من گفتند خب بیا و فیلمش را بساز و مشوق من شدند که این فیلم را بسازم. آقای کلانتری هم رفت و آرشیو من را بیرون آورد و آن کاست های بزرگ را پیدا کرد و گفت ما این ها را به تصویر تبدیل می کنیم. به نظرم زمانش بود. اگر برای فیلم سینمایی آن موافقت نکردند، مستند آن را می شود کار کرد. برادرم با آقای والی نژاد در شبکه یک صحبت کردند و ایشان هم تائید کردند که خوب است.

ساختش چقدر زمان برد؟

ساختش خیلی طول کشید. نه اینکه فیلم خیلی سنگینی باشد با بازیگر های آنچنانی. فیلم مستند خیلی ساده ای هم به نظر می آید. ولی پیدا کردن این آدم ها از گوشه و کنار سخت بود. چون بعضی از آنها شهید شدند. من چند دفعه اتریش رفتم و موفق نشدم. بیشتر از یک سال طول کشید تا بتوانیم تکه تکه این ها را پیدا کنیم. برنامه ریزی هم مانند فیلم سینمایی نبود که بگوییم الان می رویم و فوری می گیریم و می آییم.

تصاویر غیر آرشیوی که شامل مصاحبه ها بود، فیلمبرداری شان چقدر زمان برد؟

این را می دانم که بیشتر از یک سال زمان برد ولی چون در جاهای محتلف بودیم سعی می کردیم که تا با بعدی هماهنگ می کنیم فیلمــبرداری انجام بشود. خلبــانی که در آن زمان مجروحین را برده بود می گفتند که فوت شده و نیسـت. در زمان خودش می گفتند که اسطـوره است. در فیلمهم هست. پیدا کردن او یک داستانی بود برای خودش. به ویلای آنها رفتم. باور نمـی کرد تا اینکهفیلم را نشان دادم. تازه یادش افتاد و گفت من حرف نمی زنم مگر اینکه آن هواپیما باشد.آمدم بههواپیمایی گفتم یک هواپیما به من بدهید. گفتند مگر مینی ماینر است که همینطور بدهیــم. گفتند مجوز؟ گفتم مجوز خودم هستم. این همه برای شما کار کرده ام. این قضیه حدود ۲ ماه زمان برد .بعد اعلام کردند ما هواپیما را می آوریم. ایران ایر همکاری فوق العاده ای کرد. کاپیـتان را هم آوردیم که باور نمی کرد. کاپیتان عبدالـهی مرد بزرگ و محترمی است. فیلـــم را گرفتیم. اینکار با رفت و آمد ها و بازی کردنش چون حدود ۸۷ سالشان است ۲ ماه طول کشید.

“خاطراتی برای تمام فصول”  در جایی غیر از ایران هم نمایش داده شده است؟

نه. فیلم به تازگی برای بخش بین الملل رفته است که از آن طریق اقدام بشود. ولی فیلم را در اتریش تست زده ایم. یک قسمت را درست کردم و به وین بردم. اینجا هم تست زدیم. اینجا آقای والی نژاد و ابوالحسن و دوستان دیگر می آمدند و می نشستند و فیلم را بخش بخش می دیدیم. نظر های خیلی خوبی هم داشتند. یعنی من واقعا آزاد بودم و یک فریم هم از آن فیلم کم نشد.  قسمت اول آن را که در آن زمان یک سریال بود و این الان بخش سینمایی آن است  را در اتریش نمایش دادیم، خیلی شوکه شدند. هم سینمایی ها بودند و هم غیر سینمایی ها. گفتند ما شرمساریم. ما اصلا نمی دانستیم که چنین اتفاقی افتاده است و چه کثافتکاری های بزرگی در تاریخ شده است. ما اصلا از این تاریخ خبر نداشتیم. برای ما مهم بود این زحمت هایی که این پزشکان کشیدند دیده شود. چوم من می دیدم که چه زحمت های انسانی و خارج از وظایفشان انجام می دادند. من نظرم را به دوستان سینمای دفاع گفتم و آنها هم خوشحال شدند. فیلم های سیاسی خوبی در آن زمان ساخته شده بود. آقای نادر طالب زاده و آقای میرمنش و …. فیلم های خوبی ساختند. ولی هدف من این نبود و فیلم سیاسی هیج وقت نساخته ام. نه اینکه فیلم سیاسی بد باشد، ساختار آن را بلد نیستم. برای من بعد انسانی قضیه مهم بود. به دوستان هم گفتم. اگر من کار کنم بعد سیاسی آن را نمی توانم جمع بکنم.  همین در غربت بودن آنها را نشان می دهم. به نظر من وین جبهه ی دوم بود. شاخصه ی فیلم من از اول تعریف شده بود که ما این فیلم را در این مورد می خواهیم بسازیم. موضوع سیاسی ولی پرداخت انسانی است.

“خاطراتی برای تمام فصول” تا بحال در چه جشنواره هایی شرکت کرده است؟ استقبال از آن چطور بوده است؟

برای سریال تلویزیونی که خبر دارم ۴ یا ۵ بار تکرار شده است، در فستیوال شهید آوینی جایزه بهترین فیلم بلند را گرفت و در سینما حقیقت هم در ۳ بخش جایزه گرفت. من هیچ وقت در جشنواره ها نبودم. من حس پنهان را ساختم که در ایران خیلی موفق بود. در ژاپن به عنوان منتخب آسیا انتخاب شد. و فیلم را به قیمت بالایی خریدند. از من یکبار پرسیدند که این فیلم اتفاق خوبی بوده است که من گفتم این فیلم من نیست. چون من در اصل می خواهم در مورد موضوع جنگ کار کنم. خوشحالم که این فیلم موفق شده است و برای تهیه کنند و همه خوشحالم ولی این فیلم من نیست. هنوز که هنوز است من این را می گویم که دوست دارم در مورد جنگ کار کنم. اگر امکانش نباشد و نشود که نمی توانم بایستم و تماشا کنم و بگویم الان وقتش نیست. متاسفانه یک و سال و نیم پیش بود که با یکی از این بنیاد ها صحبت کرده بودم گفتند که مجروحین شیمیایی جزو الویت های ما نیستند. به عقیده ی من اشتباه است. ما از این مهمتر چه داریم؟ این همه شهید شدند. در اروپا دیدم که همه از این جنگ چه تکانی خوردند و چقدر برایشان عجیب بود. دائما پنهان کردند و به نفع صدام حرف زدند اما از یک جایی دیگر به خودشان شلیک کردند و مجبور شدند در اخبار هایشان حداقل واقعیت ها را بگویند. متاسفانه سینمای جنگ ما ضعیف عمل کرده است. تعداد کمی ما فیلم های خوبی داشتیم. چه حمید نژاد باشد و چه خدا رحمت کند آقای ملاقلی پور باشد و چه آقای حاتمی کیا، فیلم های خوبی ساختند ولی برای این جنگ انتظار خیلی بیشتر از اینها است. در هر سال آلمانی زبان ها چند فیلم در مورد جنگ می سازند. فیلم های گردن کلفتی می سازند. هزینه مهم نیست. مهم این است که حاصل کار چه باشد. شاید اینجا هزینه های سنگینی شده باشد ولی آیا جوابگوی این جنگ تاریخی ما بوده است؟ نسل سوم و چهارم ما می توانند ارتباط برقرار کنند؟ جنگ برای آنهایی که سن شان کمتر است شده یک خاطره و در حال فراموشی است. ولی من هنوز اعتقاد دارم و دوست دارم در مورد موضوع این جنگ کار کنم و دیده ام که اروپا هنوز که هنوز است یک سرپوش بزرگی روی موضوع شیمیایی ما گذاشته است. جالب است که صدام در دادگاه به خاطر شیمیایی ها محاکمه نشد. آنها سرپوش بگذارند موجه است و می گوییم چون خودشان دست داشته اند و الان نمی توانند مطرح کنند، ولی ما که اینجا هستیم و می دانیم در این جنگ چه فاجعه ای رخ داده است بیاییم و بگوییم که الویت ما موضوعات دیگری است؟ از آن طرف سطح سلیقه ها پایین آمده است، در صدا و سیما ببینید چه فیلم ها و سریال هایی می سازند، و به زور باید مردم بخندند . سطح انتظار بیننده از نظر کیفی و چشمی معلوم است که پایین می آید و همه شوکه می شویم که چرا ماهواره نگاه می کنند. ما باید فکر خودمان باشیم، کیفیت برنامه ها و ساختار فیلم هایمان درست شود، مردم دوست دارند تلویزیون خودشون را نگاه کنند.

هفت گاه

دغدغه اصلی شما در فیلم سازی چیست و  این دغدغه از کجا نشئت می گیرد ؟

موضوع من همیشه انسان است که یک خصوصیت و ویژگی هایی دارد. فیلم های تخیلی نمی توانم کار کنم، فیلم های تاریخی هم همینطور، چون تاریخ را ندیده ام، من یکبار در مورد آرتو رمبو شاعر فرانسوی کار کردم او سفید پوست و فرانسوی بود، از ۹ سالگی شروع به شعر گفتن کرد و در سی و شش سالگی مرد و در ۱۹ سالگی شعر را ترک کرد و دیگر چیزی ننوشت و الان از شاعران معاصر بزرگ فرانسه است. در مورد این شخصیت فیلمی ساختم. من یک سیاه پوست را آوردم چون از لحاظ محتوایی به سیاه پوست ها خیلی شباهت داشت، از امپریالیست و از اروپا حالش بهم می خورد . این فیلم تنها فیلمی بود که در آن می خواستم تاریخ را بررسی کنم. به فیلم تاریخی خیلی علاقه ای ندارم، در تاریخ های دور که من نبوده ام و نمی دانم چه اتفاقاتی افتاده و رفتار مردم چه بوده؟! آنها برایم قابل لمس نیست. تاریخ را زمانی می توانم به آن نزدیک شوم که بگویم من آن تاریخ را لمس کرده ام و هنوز من زنده ام. فیلم آینده هم بلد نیستم که بگویم در ۵۰  سال آینده چه خواهد شد. باید بدانم رفتارهای اجتماعی مردم چیست و مشکلات مردم چیست، این همیشه موضوعی بوده که من در اینگونه ژانر فیلم ها به آن علاقه مند بودم. فیلم های من انسان محور است نه مدیر.

پروژه جدیدی که مشغول آن هستید،چیست؟ در رابطه با جنگ است ؟

آسمان خردلی، فیلمی سینمایی است در رابطه با مجروحان شیمیایی در وین. با تهیه کنندگی آقای مرتضی رزاق کریمی و نویسندگی فرهاد توحیدی. خلاصه فیلمنامه نوشته شده

و حتی اتریش رفتیم، بازبینی ها، صحبت ها و مصاحبه با پروفسورها همه انجام شده است. ولی در ایران علاقه مندی نسبت به این موضوع یک مقدار کم است.

برای جشنواره خاصی می خواهید این پروژه را تولید کنید ؟

من این فیلم را برای ایرانی ها و مملکت خودمان ساخته ام. من به خاطر سالهای زیادی که در خارج زندگی کرده ام، خوب بلدم خارجی پسند فیلم بسازم ولی اعتقاد دارم ما برای مردم خودمان باید فیلم بسازیم و حالا اگر موفق بود برود خارج از کشور.

فیلم خاطراتی برای تمام فصول در جشنواره فجر هم برنده سیمرغ  شده است، شما جشنواره فجر امسال را در بخش مستند و سایر بخش ها چطور ارزیابی می کنید ؟

در واقع همه جشنواره ها ۷ سال به هر کشوری وقت می دهند. در این دوره این ها باید بتوانند برای فیلم سازی مملکت خود گام بردارند. یک موضوعی که در جشنواره بد است این است که بگویند فلانی فیلمیدر جشنواره دارد و او از ایران آمده است. در آنصورت جشنواره تبدیل شده است به فرد. یک موقع ممکن است بگویند از سینمای ایران فلانی هم امسال در جشنواره فیلم دارد و این خوب است چون در واقع آن کشور و سینمای آن کشور معرفی می شود نه فیلم شخصِ خاصی!

وقتی می گویند سینمای ایران یعنی این سینما یک شجره ای دارد،  یک پدری دارد. اگر گفته شودسینمای ایران،آنوقت می گوییم اتفاق خوبی رخ داد. در اتریش حرف از سینمای ایران بود، می گفتند سینمای ایران فیلمی دارد به این اسم ولی بعد از یک دوره ای سینمای ایران مطرح نمی شود. پس ما یک مشکلی در داخل خودمان با سینما داریم. مسئولین باید مدیریت بهتری داشته باشند، چون وقتی سینما فردی شود، می شود جشنواره ای.

یعنی وقتی فردی می رود در جشنواره و از مملکتش حرفی نمی زند و از فرد (فلانی) حرف می زند و به همین ترتیب فلانی می رود فیلمی را که جشنواره می خواهد می سازد. وقتی می گویند سینمای ایران یعنی معلوم است که سینمای ایران یک وجهه ای دارد.

یعنی یکی از مشکلات سینما همین سیاست زدگی ست؟

به نظر من سینما باید در محدوده ای تعریف شود، به عنوان مثال در موضوع اجتماعی هرکسی یک دیدگاهی داردکه برای فیلمسازان، دید کلان نگرشان مهم است. این نیست که هر نوع فیلمی ساخته شود، در اروپا هم اینجوری نیست که هر فیلمی را بتوانی بسازی، خیلی راحت فیلم را می بندند، می گذارند کنار. آنجا اینطوری نیست. یک مقدار فیلمسازی در اروپا رویا شده. اصلا از این خبرها نیست. در آنجا هم اگر ببینند صدمه شدیدی می خواهد به مملکتشان بزند، موافقت نمی کنند. حالا نقد های اجتماعی به جای خود. ولی روششان را بلدند و چارچوبی تعریفی کرده اند که بر آن اساس کار می کنند. و فیلم های تبلیغی هم زیاد می سازند. در هرصورت ساختارهای خوبی دارند و تبلیغات

هم دارند. امریکایی ها فیلمساز های خوبی دارند ولی این معروف است که در هر فیلمی سه تا پنج مرتبه پرچم امریکا هست و بر اساس ساختاری که تعریف کرده اند می گویند بیا بر این اساس فیلمت را بساز. به نظر من در سینمای ایرانباید ساختارهای درستی تعریف شود که فیلمسازان بیایند فیلمشان را بسازند. مطلب دیگری که هست، ما در فیلمسازی یک بخش محتوایی داریم و یک بخش ساختاری. یک جمله ای هست از فرانسواتروفو می گویند:” ایده خاص، پرداخت عام.”  که با این روش، فیلمسازی یک معنای دیگری پیدا می کند. ما در سینمای خودمان موضوعات خوبی داریم که مطرح کنیم ولی نحوه ی ارائه و پرداخت آن اهمیت دارد. هم فیلمساز شدن ساده نیست و هم فیلمسازی و هم صنعت سینما را معرفی کردن کار ساده ای نیست.

من فیلم “خاطراتی برای تمام فصول” را خیلی دوست دارم و دوست دارم که در همه ی فستیوال ها پخش شود، نمی گویم که می شود، دوست دارم این کار بشود. فیلم با موضوع جنگ است، در رابطه با بچه های شیمیایی ست. من می گویم ، آقایانی که ادعای فرهنگی دارید، لابی گر خوبی باشید این فیلم برود پخش شود. مثل فیلم های آوینی که به راحتی می توانست خیلی در دنیا و در فستیوال های مهم،  مطرح شود.”شهری در آسمان” باید در آن موقع لابی گرهای خوبی می بودند تا این فیلم دیده شود.می گویم هرچه این فیلم در دنیا راه پیدا کند چون فیلم سیاسی نیست، موضوعش سیاسی است و فیلم انسانی ست، من خوشحال می شوم حتی اگر جایزه هم نبرد و فقط نمایش داده شود. ما اعلام کردیم که تمام سایت ها در هر جای دنیا، به صورت مجانی این فیلم را نشان دهند تا صدای این بچه ها شنیده شود و فقط نشان داده شود.

هفت گاه هم امیدوار است که “خاطراتی برای تمام فصول” و فیلم هایی از این دست که می تواند نماینده ی سینمای ایران باشد و تاریخ پر از مظلومیت آن را به جهانیان نشان دهد، در سطح جهانی مطرح شود و  بتواند در کنار رسالت انسانی اش، سینمای ایران را یک گام به سمت صنعتی شدن نیز جلو ببرد.

دریافت ویژه نامۀ “بهاریه”

مطالب مرتبط

۱ دیدگاه

  1. یاشا قارداش . الرین آقریماسون.سن دین درستی.

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده + 1 =