ملاقات با “دایی وانیا” در زندان ِ تئاتر شهر
به بهانه آغاز به کار سی و دومین جشنواره تئاتر فجر در تهران و راه اندازی زیرگذر عجیب چهارراه ولیعصر
روز اول جشنواره سی و دوم تئاتر فجر در تهرانه و تو که با توجه به عدم مدیریت درست این دوره از جشنواره و بی نظمی در ارائه برنامه ها و فروش بلیت ها و چه و چه، بدون بلیت موندی، خدا رو شکر می کنی که توسط دوستان تک بلیتی به دستت رسیده و… می تونی روز اول به مجموعه تئاتر شهر بری و تئاتر “دایی وانیا”ی زنجان پور رو ببینی و در کنارش هم سرکی در جشنواره بکشی !
با تاکسی خودت رو می رسونی به چهارراه ولیعصر و اینقدر تو ترافیک موندی که یک دقیقه مونده به هفت رسیدی و تئاتر ساعت هفت شروع می شه! پس تو فقط یک دقیقه وقت داری که از کنار خیابون ولیعصر خودت رو برسونی به سالن اصلی تئاتر شهر!! که ناگهان می بینی که جلوت بسته ست ! نرده کشیدن به چه بلندی!!!
واااای!!!
تازه یاد مطلبی که چند روز قبل روزنامه ها کار کرده بودن می افتی، مطلب و عکس هایی که نشون می داد مردم جای استفاده از زیرگذر ِ تازه تأسیس ِ این چهارراه، از لای نرده ها رد می شن! تو که اون روز با دیدن این عکس ها نگاهی عاقل اندر سفیه به مردم انداخته بودی!!! و گفته بودی ما ایرانی ها!!! هیچ وقت شهرنشینی رو یاد نمی گیریم، الآن خودت موندی کنار خیابون و فقط یک دقیقه وقت داری خودت رو برسونی به سالن اصلی و اگه بخوای دویست متر راه بری که از رو نرده ها نپری و به ورودی زیرگذر برسی باید با بلیت ِ توی ِ دستت موشک ِ کاغذی درست کنی!!!
وسط خیابون رو می بینی که از ایستگاه BRT به زیرگذر ورودی گذاشتن و این تنها ورودی در تیر رس ِ دید ِ توست! می دویی وسط خیابون که هنوز به استگاه نرسیده می بینی چهار تا میلگرد جوش دادن که نتونی بری توی ِ ایستگاه، مگر از زیرگذر البته!!
وای دیرم شد!!!
بلیت رو از دست دادم، تمام!
برمی گردی سر جای اولت و بی خیال ِ ژست ِ روشنفکری ! منم مثل همه مردم! همین یه بار فقط! دیرمه! از لای نرده ها می رم!
وااااای!!
لای نرده ها هم میلگرد جوش دادن!! ( یکی نیست بگه شما که می خواستین زندون ِ اسکندر درست کنید ، از اول نرده ها رو نفوذناپذیر طراحی می کردید تا حداقال ظاهرش زیبا باشه! )
خلاصه زندونی شدی وسط چهار راه!
دیگه چاره ای نبود، ۵۰ سانتیمتر بالاتر از زمین یه میله بود، سینه خیز از زیرش رد می شی و بعد هم چون دیرت شده بودو صد البته !! نه از ترس نگاه های مردم که حین سینه خیز رفتن بهت دوخته شده بود، به دو می ری سمت سالن اصلی!
خوبه دیگه! ورزش و هنر توأم !
دست شهرداری درد نکنه واقعاً !
حالا ما که هر روز رد نمی شیم از این چهار راه، و همین یه بار هم این عمل زشت!!!! رو انجام دادیم و همیشه که دیرمون نیست! اما مردم شاید همیشه دیرشون باشه! آخه چرا اینقدر به مردم توهین می کنید؟! چرا جای مردم فکر می کنید و براشون تصمیم می گیرید؟! مردم خودشون می فهمند باید از زیرگذر رد بشن، راه رو نبندید خب که حداقل اگه یه نفر دیرش بود و فقط یک دقیقه وقت داشت ، مجبور نشه که وارد این زیرگذری بشه که حکم ِ ماز رو داره (که اگه بتونی راه درست رو پیدا کنی می تونی از اون یکی درش بیای بیرون! ) ، یا اینکه سینه خیز رو سنگ فرش شیک!! خیابون ولیعصر از زیر نرده ها رد بشه!
پی نوشت یک : “دایی وانیا” رو ملاقات کردم! عالی بود! در این بازار داغ ِ طبل های تو خالی و صداهای نکره در عرصه تئاتر، خداوند رونق بده به کار امثال زنجان پورها! آمین!
پی نوشت دو: محسن حسینی که در این تئاتر نقش پروفسور رو بازی می کرد متأسفانه به علت بیماری قلبی ( احتمالاً ناشی از آلودگی هوا) در بیمارستان بستریه و نقش او رو حمید رضا هدایتی به عهده گرفته. به خواست اکبر زنجان پور همه با هم برای سلامتی حسینی دعا کنیم.
پی نوشت سه : بیچاره سردبیر!! واقعاً این مطلب رو باید در بخش تئاتر انتشار بده یا معماری و شهرسازی؟؟!!
نویسنده مهمان : الهام صادقی