سکوت و ایمان

نگرشی به فیلم “سکوت” به کارگردانی مارتین اسکورسیسی

هفت گاه
«سکوت» ؛ آخرین ساخته مارتین اسکورسیسی تا امروز، علیرغم اقتباس از یک رمان تاریخی، روایت‌های چندگانه و حتی متناقضی را در خود می‌پروراند؛ تا آن اندازه که می‌شود گفت همین تناقض‌ها است که خوانش کارگردان از این مضمون تاریخی را شکل داده است. ساختار دراماتیک تازه‌ترین فیلم اسکورسیسی هر چقدر خطی و تهی از شگردهای آشنای کارگردانی او است، اما در صورت‌بندی محتوایی همچنان تاثیرگذار و برانگیزاننده است. ضرباهنگ کوبنده و پویایی سکانس‌های بعضی از شاهکارهای قبلی او، حالا و در اینجا جایش را به سیری از توالی رویدادها و رفت و برگشت‌های معمول در سینمای قصه‌گو داده؛ در جایی که به نظر می‌رسد دغدغه فیلمساز را این بار بیش از هر چیز در درون متن باید جستجو کرد.


تناقض‌هایی را که اسکورسیسی در این روایت تاریخی می‌پروراند، از جمله جدی‌ترین تناقض‌های بشری است؛ ایمان دینی در عین تشکیک و انسان‌مداری در قلب‌هایی آکنده از خداباوری؛ و البته «سکوت» پرسش‌برانگیز خداوند در برابر رنج آفریده‌هایش. قهرمان‌های آخرین فیلم او در چنین تناقض‌هایی سرگردان‌اند.
اگر گنگسترهای«رفقای خوب» هرآنچه مانع ماجراجویی‌هایشان است،
بی اندک تردیدی از سر راه برمی‌دارند و اگر ناسازگاری تراویس از جنگ برگشته «راننده تاکسی» به اراده‌ای قاطع برای پاکسازی جامعه فاسد منتهی می‌شود، اما پدران روحانی فیلم «سکوت» از اطمینان آیینی خود به ورطه فرساینده‌ترین تردیدها در می‌افتند. اگر در ساخته‌های پیشین اسکورسیسی قهرمان‌ها پای در مسیر قطعیت و مطلق‌انگاری دارند، شخصیت‌های فیلم «سکوت» در مسیری سراسر تردید و نومیدی قدم برمی‌دارند.
پدر روحانی «فری‌یرا» سال‌ها است از پرتغال عازم استان‌های جنوب غربی ژاپن شده تا مسیحیت را در این گوشه از دنیا ترویج دهد؛ رسالتی نافرجام که به ناپدید شدنش انجامیده و حالا دو کشیش جوان به نام‌های «رودریگز» و «گاروپه» به اصرار خود داوطلب می‌شوند تا در آخرین جایی که «فری‌یرا» دیده شده سرنوشتش را بجویند.
ورود به ژاپن از پس ممنوعیت و سرکوب شدید آن‌هایی که به مسیحیت گرویده‌اند، خود سفری پرمخاطره و دشوار است و در این راه ، تقدیر دست این دو کشیش را در دست «کیچی‌جیرو» جوان روستایی سست‌عنصری می‌گذارد که می‌توان از جهاتی کلیدی‌ترین شخصیت داستان هم به حسابش آورد؛ نمودی همزمان از رنج و وادادگی مردمانی که محنت روزگار امانشان را بریده و به شمایل‌هایی از اَلَم تبدیلشان کرده است. نشانه‌های محوری بودن این مضمون در فیلم تا آن اندازه هست که بتوان آن را دغدغه اصلی اسکورسیسی به حساب آورد. کوتاه مدتی پس از ورود «رودریگز» و «گاروپه» به ژاپن، جستجوی پدر «فری‌یرا» که انگیزه اولیه سفر بوده، جای خود را به حمایت معنوی این دو کشیش از مردمانی می‌دهد که انگار اصیل‌ترین وارثان رنج مسیح در کره خاکی هستند. در چنین تصاویر محنت‌باری است که سرنوشت «فری‌یرا» دیگر به مسئله‌ای ثانوی بدل می‌شود و جز در لحظاتی پراکنده از فیلم ، دیگر نمود چندانی از آن نمی‌یابیم.
«گاروپه» که شخصیتی مصمم و در عین حال جزم‌اندیش دارد در میانه راه به قربانیان این ستم می‌پیوندد، اما «رودریگز» که به وضوح از محبت مسیحایی برخوردار است رنج این مردمان محنت‌زده را بیش از این تاب نمی‌آورد و روستائیان بینوا را به تظاهر ترک مسیحیت در ازای نجات جانشان توصیه می‌کند. همدلی عمیق با مصائب این مردم نگون‌بخت که او را به وسوسه شدید نومیدی دچار کرده ، پدر«رودریگز» را در جایگاه مرید صادق مسیح قرار داده است و پاداش او درست پیش از زمانی است که در چنگ مفتش‌ها گرفتار شود، لحظه ای که شمایل مسیح بر چهره‌ در آب برکه‌ انعکاس یافته‌اش ، می‌نشیند.
از این به بعد هرچه هست بازنمود موجودیت محنت‌کشیده رعیت‌های ژاپنی است که نگاه را تسخیر می‌کند و بر روح پنجه می‌کشد. غلبه چنین فضایی در سکانس‌ها و پلان‌های پی در پی که خشونتی بی حد و حصر را به نمایش در می‌آورد، تقریباً تردیدی باقی نمی‌گذارد که آنچه کارگردان را چنین مصمم به بازگویی این روایت کرده ،همین تجسم مسلم رنج بشری است. عنوان فیلم هم به وضوح بر همین مضمون متمرکز است؛ پرسش از اینکه آفریدگار جهان چگونه در برابر محنت مخلوقاتش این چنین لب فروبسته و در سکوت به تماشا نشسته است.
اما اساساً رنجی تا این اندازه از کجا می‌آید؟ شاید این تنها پرسشی است که در فیلم پاسخی قطعی می‌گیرد. آنچه مبنای همه آلام این مردمان است، چیزی نیست جز سیطره طبقه‌ای بر دیگر مردمان. اسکورسیسی در بازنمایی ستم اربابان بر این رعیت‌های تیره‌روز تکان‌دهنده‌ترین لحظات فیلم را رقم می‌زند. تمامیت‌خواهی ارباب‌ها و عطش سیری‌ناپذیرشان برای سیطره بر
ذره ذره وجود رعیت‌ها، جای هیچگونه تنفسی برای این فرودستان شوربخت باقی نمی‌گذارد. همچنانکه در یکی از تاثیرگذارترین سکانس‌های فیلم، وقتی «موکیچی» به مفتش از این می‌گوید که چگونه خراج مقرر شده را به تمامی پرداخت کرده، تنها به بهانه تأسی از تعلیمات مسیح به صلیب کشیده می‌شود تا دیگر روستائیان فراموش نکنند که در جایگاه فرودستی هرگز سهمی از آسایش نخواهند داشت.
گفتمانی تا این اندازه ستمگرانه و تمامیت‌خواه می‌خواهد به همه بقبولاند که ژاپن هرگز پذیرای مسیحیت نخواهد بود؛ اینکه تعالیم بودایی در تعارض با روح مسیحیت است و هرگز با آن همخوانی ندارد؛ توجیهی که بدون تردید جز به کار حفظ اقتدار فرادستان سنت‌گرای ژاپن نخواهد آمد و البته توجیهی است برای انزوای شدید ژاپن در آن سال‌ها . سرکوب گسترده ژاپنی‌های مسیحی و چیرگی مطلق ارباب‌ها که به دنبال شکنجه‌های جسمی و روحی رعیت‌ها حاصل شده، تا به آنجا رسیده که به نظر می‌آید حتی پدر «فری‌یرا» با آن همدل و همراه شده است، اما کلید رفع چنین سوءتفاهمی را کارگردان در سکانس آغازین فیلم در اختیار بیننده گذاشته است؛ آنجا که در نمای بازگشت به گذشته پدر «فری‌یرا» را می‌بینیم که در پس زمینه‌ای از مسیحیان به صلیب آویخته، در مقابل سرنیزه‌های سربازان و سرگشته از رنجبارترین ستم‌ها به زانو در می‌آید. کارگردان در اینجا به وضوح نشان می‌دهد که اگر مانعی بر سر پذیرش مسیحیت در ژاپن بتوان متصور شد، تنها و تنها اراده صاحبان قدرت و طبقه حاکمی است که تعالیم مسیحیت و در حقیقت هرگونه دگراندیشی را یکسره در تقابل با منافع خود به حساب می‌آورد. اینکه در ژاپن قرن ۱۷ میلادی و در شرایطی که نیروی تولید رعیت‌ها عمده‌ترین منبع ثروت‌اندوزی حاکمان را تشکیل می‌دهد، برای گسترش تعالیمی که محبت به همنوع را ترویج می‌کند، هرگز و هرگز جایی نخواهد داشت.
شاید همه این‌ها خلاصه شده در پلانی از فیلم باشد ؛ وقتی «رودریگز» گرفتار شده، از «مونیکا» دختر روستایی دربند می‌پرسد: «چگونه در حالی که می‌دانی همه‌مان به دست مفتش‌ها کشته خواهیم شد تا این اندازه آرام هستی؟» و دختر پاسخ می‌دهد: « اگر بمیریم بهتر نیست؟ در بهشت گرسنگی نیست، هیچوقت مریض نمی‌شوی و مالیات و کار سخت در کار نیست». این وعده‌ای است که مسیحیت برای این مردمان تیره‌روز به ارمغان آورده و«رودریگز» هم آن را تأیید می‌کند. مسیحیت و خداباوری اگر برای اربابان ستم‌پیشه امری ناخواسته و غیرقابل پذیرش است، اما این مژده پایان رنج‌ها و مصائب، برای انبوه فرودستان این سرزمین دقیقاً همان بشارتی است که در انتظارش نشسته‌اند.

پی نوشت
* برای آن‌ها که این آخرین ساخته اسکورسیسی را ندیده‌اند و حتی برای آن‌ها که دیده‌اند، انتظار ۲۳ ساله فیلمساز برای تحقق یافتن ساخت فیلمی بر اساس این روایت تاریخی می‌تواند جالب توجه باشد. در فاصله محقق شدن این خواسته اسکورسیسی دست کم ۱۰ فیلم دیگر را کارگردانی کرد. گفته می‌شود او آنقدر به ساخت فیلم «سکوت» علاقه‌مند بود که حتی برای کارگردانی این فیلم از دریافت حق‌الزحمه صرفنظر کرده است.
* داستانی که فیلم از آن اقتباس شده مرتبط با واقعه تاریخی «شورش شیمابارا» در جنوب غربی ژاپن و در فاصله ۱۶۳۷ تا ۱۶۳۸ میلادی است که طی آن تعداد بسیاری از دهقانان که اغلب مسیحیان کلیسای کاتولیک بودند سر به طغیان علیه حاکمان وقت برداشتند. هرچند اسکورسیسی در فیلمش به این شورش نپرداخته ولی زمینه‌های بروز آن را به دقت نمایش داده است.

روزبه صدر- ضمیمه ادب و هنر روزنامه اطلاعات / روز سه شنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۶

مطالب مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

10 − 1 =