و حرف آخر عشق جایی است که نام کوچک او آغاز می شود
یادداشتی به بهانه سالروز درگذشت قیصر امین پور
و قاف حرف آخر عشق است جایی که نام کوچک او آغاز می شود (۱) .
از اهالی امروز بود . پیچیدگی ها را با سادگی شرمنده می کرد . سادگی ای که در خود هزاران حرف ناگفته داشت . هزار کار نکرده /هزار کاش و اگر/هزار بار نبرده (۲) .
ناگهان چه زود ، دیر شد و دیگر او نبود که آن را به یادمان آرد . اما با رفتنش به ما یادآوری کرد که چه زود ، دیر می شود (۳) و باید قدر تمام لحظه ها را دانست ، لحظه های اندک حیات را .
درد نام دیگر او بود . درد مردم زمانه / دردهای آشنا / درد دوستی / دردهای بومی غریب (۴) . و همیشه غم ِدردِ مردم را داشت . غم جنگ ، غم نابودی انسان و انسانیت .
می دانست که برای گفتن از جنگ ، سلاح سرد سخن کارساز نیست. باید برای جنگ از لوله تفنگش بخوابد (۵) . تا همچون دفتر او که از هرم گلوله ها آتش می گیرند ، دل ما نیز با خواندن اشعارش آتش گیرد . منقلب شود . انقلابی شود . همچون او که همیشه شاعر انقلاب بوده و هست . انقلابی همیشگی . انقلابی برای درون .
انقلابی که از درون به بیرون می رود . و وقتی از او می خوانی که ” خسته ام از این کویر ، این کویر کور و پیر…” آن هنگام است که از این “هبوط بی دلیل ، این سقوط ناگزیر ، آسمان بی هدف ، بادهای بی طرف ” (۶) به تنگ می آیی و به دنبال دلیلی می گردی برای بودن ، شدن ، خواستن و صرف تمام فعل هایی که با عمل همراه اند و با انقلاب و با من شدن و ما شدن و در یک کلام خلاصه اند با آدم .
و از او یاد گرفتیم که حتی اگر زرد و پژمرده باشیم دل به پاییز نسپریم (۷) . اما سرانجام پاییز دلش را با خود برد ، با خود به خاک برد . خاکی که بستری شد برای روییدن جوانه های دوستی ، جوانه های مهربانی ، جوانه های صلح و …
او رفت اما برای من و نسل من دوستی ، مهربانی ، صلح و … را به یادگار گذاشت . یادگاری برای تمامی اعصار ، تمامی نسل ها .
و قاف حرف آغازین نام کوچک اوست ، جایی که عشق پایان می یابد .
جایی که او آغاز می شود . او ، قیصر ، قیصر امین پور .
******************