ذات بهار بودن است و آنــگاه زیستن

اشاره : یادداشت زیر به قلم استاد شاپور اسلامی ؛خوشنویس و رئـــیس خانه هــنرمندان استان گلستان ، به مناسبت بهار ۹۴ ، در ویژه نامه بهاری هفت گاه با عنوان ” تقاطع بهار “ ، منتشر گردیده است .

برای دریافت ویژه نامه ” تقاطع بهار “ کلیک کنید .

mohr-ekhtesasi

استاد شاپور اسلامی

همین نزدیکی هاست ، دور و بر ماست ، بیشتر از هر زمانی بی تابی می کند ، عطر و بوی خود را در فضا پراکنده و درختان را اغفال کرده تا شکوفه های خود را زودتر از موعد به نمایش بگذارد ، آب و هوا ، زمین و زمان ، سبزه و کوه ، همه را به تب و تاب انداخته است ، بهار را می گویم بهار .

شوق و اشتیاق آمدنش ، بی صبری اش برای جان بخشیدن ، امّید دادن ، تازه شدن ، نو شدن ، تغییر و تحوّل ، انگیزه زیستن را مثل همیشه ، بخشنده و مهربان با نسیم صبحگاهی بر سرو صورت آرام می نوازد و بیدارمان می کند ، امسال زودتر از هر سال میل به فرا رسیدن را خجسته می سازد ….

آنکه ضمیر دانه را علت میوه می کند

رازِ دلِ درخت را بر سَرِ دار می کشد ( مولانا )

ذوق آمدن ، میل به طراوت ، شادابی ، تحول و دوباره شدن ، بودن و آنگاه زیستن در ذات بهار است .

بی آنکه بوی تو را بشنوم

ریشه های سیاهم

در تاریکی بیدار می شوند

فریاد می زنند :

بهار ، بهار …

شاخه های درختم

به آمدنت معتادم  ( شمس لنگرودی )

گذشت لحظات ، آمدن فصول ، درس زندگیست که به اشکال متنوع خودنمائی می کنند ، قدر بدانیم !

این گام های بلند عمر است که به ما رُخ می نماید .

هرکه نامُخت از گذشت روزگار

نیز ناموزد زهیچ آموزگار ( رودکی )

درختان ، سبزه ، گل ، شکوفه ها ، زمین و هوا ، باد و خاک … بهاررا باور دارند ، انسان گاهی با همه شعور و توانایی و افکار ، توان درک تغییر و پذیرش ودگرگون شدن را ندارد . بهار را نه در شکل و صورت ظاهر ، بل با تمام وجود باید دید وحس کرد و تازه شد .

روز هر روز ، علف ها را

رعنا زن من

می کند از ریشه

تا در آب و گِل این باغچه پا می گیرند

من به خود می گویم :

ای نیاموخته مرد !

کی و چنین خواهی کرد

توده هرز علف هایی را که در

اندیشه تو

آب گُل سرخ تو را می گیرند ( سیاوش کسرائی )

باید آموخت ، باید نو شد ، باید از اندیشه های کهنه و سیاه که ما را به کینه و حسد و نفاق می کشاند ، پرهیز کرد …

ضرورت و نیاز جامعه ما ، روزگار ما ، عشق و مهربانی و خوبی و دادن امید و آرزوهای خوب در بین مردم است . هنرمندان ، پیشگامان عرصه ی عشق و مهرورزی اند ، هنرمندانی که با آثار و اندیشه های ناب و بی بدیل خود ، ما را به هم اندیشی ، تحمل ، صبر و بردباری سوق می دهند .

بیا تا جبران محبت های ناکرده کنیم .

بیا آغاز کنیم .

فرصتی گِران را به دشمن خوئی از کف داده ایم

و کسی نمی داند

چه قدر فرصت با قیست

تا جبران گذشته کنیم

دستم را بگیر … ( مارگوت بیگل )

دست های مهربانی و یاری رسانی و با محبت خود را به سوی همنوعان و هموطنان و مردم دنیا ، دراز کنیم ، رویاهای خوب و شیرین خود را با تلاش و گام برداشتن به واقعیت تبدیل کنیم . دور نخواهد بود که بهار را در همه عرصه های زندگی ، کار و جامعه تعمیم ببخشیم …

جسور باش و رویا بساز

از آنچه نیستی

جسور باش و رویا بساز

از آنچه نداری

جسور باش و رویا بساز

آنگونه که واقعیت توست

جسور باش و رویا بساز

و بیدار که گشتی

پاک نکن

آن نمای رویایی و حقیقی ات را … ( مارگوت بیکل )

و … درب ها به امّید باز شدن بسته می مانند

 

 

مطالب مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

شانزده + شانزده =