یادش بخیـــر . . .
اشاره : یادداشت زیر به قلم عادل بزدوده ، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر ، به مناسبت بهار ۹۴ ، در ویژه نامه بهاری هفت گـــــــاه با عنوان ” تقاطع بهار “ ، منتشر گردیده است .
برای دریافت ویژه نامه ” تقاطع بهار “ کلیک کنید .
یادش بخیر ، یادش بخیر ، با دستای کوچیکه مون قدامونو قد می زدیم ؛
یک وجب ، دو وجب ، هفت وجب ! !
یادش بخیر هرکی قدش بلند بود – بزرگتر از اون یکی بود . . . می شد رئیس بچه ها ، سر دسته ی کوچیکترا !
یادش بخیر – محلمون بچه های خوبی داشتش ، بی ادعا ، دوست داشتنی . رفیق و یار هم بودیم ، همه اش کنار هم بودیم .
یادش بخیر ، توپ بازی ها ، الک دولک ، قلعه ی شاه مال کیه ، ماله اونه ، ماله منه !
هر کی نفس داشت می رفت ، زو می کشید .
آخ چی بگم از اون محل ، محلمون تابستونو ، بهارمون !
یادش بخیر ، سر کوچه مون یه جوبی بود پر از آب ؛ دلگرمی مون پریدن توی آب بود .
شالاب شولوب – آب پاچیدن به هم بود .
یادش بخیر ، اون کفترا ، سیاه و سفید ، دم چتری ها ، اون کفترای باوفا ، کفترای عباس آقا .
یادش بخیر ، صدای بق بق گفتنا ، رو پشت بوم جمع شدنا ، دوباره پرواز کردنا .
یادش بخیر ، آقا مرتضی قصابی محله مون ، با گوشتای تازه و خوب ، دو سیر گوشت کبابی ،
پنج سیر گوشت خورشتی ، چه روزگاری داشتیم ! ! بقالی و سبزی فروش ، سلمونیو ، اون یخ فروش ،
همش تو خاطرات من ، مثل کتاب قصه هاس . . .
شادی داره ، غم داره ، هر چی بگم کم داره ، یادش بخیر ، یادش بخیر !
دلم برای دودی شدن تنگ شده بود ، مثل هر سال شب چهارشنبه سوری ،
پریدن از روی آتیش ، نفتی شدن ، نفتی شدن ، بوی دود ، دودی شدن ؛
آخه که چه حالی داره . . .
اما امسال یه فرقی داشت ، مثل گذشته ها نبود ، آتیش رنگ تازه ایی داشت . رنگ بنفش ، رنگ آبی ، رنگ بنفش ، رنگ آبی . . .
آتیش رنگاش یه جوری بود ؛ آتیش وقتی می رقصید ، با اون رنگ بنفشش حرفای تازه ای می زد .
این آتیش بلا زده ! ! همه مونو با هر شکل و قیافه ای دور خودش جمع کرده بود !
سرخی من ، سبزی تو ! زردی من ، آبی تو ! سرخی تو ، سبزی اون ! زردی ما ، آبی اون ! رویش ما ، رویش اون ! سبزی ما ، سبزی اون . . .
ما همه دور آتیش جمع شدیم . . . ما همه رنگهامونو به هم دیگه دادیم . . .
ما همه قسمتی از خودمونو به همدیگه دادیم . . .
همه مون دودی شدیم . . . همه مون مثل هم شدیم . . .
توی چهارشنبه سوری ما همگی ، ما شدیم . . .