حسین محب اهری : بگذاریم کودکان دنیای کودکانه شان را داشته باشند

حسین محب‌اهری بازیگر پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون پس از مدت‌ها دست و پنجه نرم کردن با بیماری سرطان بامداد روز چهارشنبه ۲۶ دی ماه دار فانی را وداع گفت. وبسایت فرهنگی هنری هفت گاه در سال ۹۲ به بهانه حضور این هنرمند در نمایش “غول بزرگ مهربان” به کارگردانی مریم کاظمی مصاحبه ای با این هنرمند داشته است که در ادامه می توانید بازنشر این مصاحبه را بخوانید . 

هفت گاه

هفت گاه

 

آلوستانی : آقای محب اهری شما کارگردانی را بیشتر دوست دارید یا بازیگری را؟

حسین محب اهری: یک موقع هایی هوس می کنم، بازیگری می کنم و یک موقع هایی کارگردانی ولی بیشتر کار من بازیگری است. ولی گاهی اوقات یک چیزهایی به ذهنم می رسد که آنها را خودم کار می کنم ولی بیشتر بازیگری را دوست دارم البته با یک کارگردانی که بفهمد.

 ارتباط متقابل داشتن با بازیگر و کارگردان خیلی مهم است و باعث می شود در کار بازیگر تاثیر بگذارد.

متن هم مهم است اینکه تو چه متنی را بازی می کنی، خیلی مهم است که متن تو را جذب کند .

 شما بیشتر چه جور متن هایی را ترجیح می دهید بازی کنید؟

راستش نمی شود گفت جور، چون هرچیزی می تواند چیز خوبی باشد. معمولا به من می گویند که چه جور غذایی را دوست دارید ؟ می گویم هرجور غذایی. چون اگر بگویم فلان غذا را دوست دارم دچار اشکال می شوم. مثلا فرض کنید من می گویم قورمه سبزی دوست دارم، یک جایی می روم قورمه سبزی ای دارند که من حالم بد می شود. پس مهم این است که چطور درست بشود. ممکن است غذایی را دوست نداشته باشم اما آنقدر خوب بپزند که با لذت بخورم. پس بستگی دارد که در آن جور، کار چه شکلی است. من دوست دارم هرکاری را تجربه کنم. کار کردن با کودکان، با بزرگ ها .

شما تفاوت کار در سه مدیوم تلویزیون، تئاتر، سینما را در چه می دانید و ترجیح می دهید در کدامیک از این سه مدیوم کار کنید؟

در واقع استخون بندی اصلی همه ی این ها بازیگری است. من به عنوان بازیگر چه در تلویزیون چه در سینما و چه در تئاتر بودم ، هر کدام خصوصیاتی برای خود دارد. بعضی ها ممکن است برای یک بازیگر منفی باشد بعضی مثبت، از امتیازات بازی در صحنه تئاتر این است که شما یک حس مداوم داری ! یعنی از شروع تا پایان شما  داستان را هستی مثلا من در این نمایش یک غولم. دیالوگ ها را پشت سرهم می چینم، بازی می کنم و لذت می برم و مخاطب کاملا نگاهش به این است که چکار می کنم. در تلویزیون و سینما در حقیقت شما با مخاطب مستقیم روبرو نیستید و اینها قرار است بعدا مونتاژ شود. در آن لحظه یک سری تفاوت ها وجود دارد، مثلا فرض کنید که می خواهی بگویی : عزیز دلم حالت خوبه ؟ بعد کات می شود ادامه اش را دو ماه دیگر باید بگیریم. این در حقیقت یک نوع بخصوص از بازیگری است چون من شخصا با تئاتر شروع کردم بدلیل این چیزی که در رابطه ی بین تماشاگر و بازیگر وجود دارد و آن تداوم حسی که بازیگر دارد، به همین دلیل من تئاتر را خیلی بیشتر دوست دارم ولی به عنوان حرفه بازیگری بهر حال در تلویزیون و سینما هم کار می کنم. من در تلویزیون سه دوربین مطرح می کنم نه یک دوربین. یک دوربین سینما است. وقتی سه دوربین می شود در حقیقت نزدیک می شود به تئاتر چون سکانس و یا صحنه را  اگر اشتباه شود قطع می کنیم والا تداوم دادن اینها بینابین سینما و تئاتر قرار می گیرد. سینما پلان به پلان آن را قطع می کنید مثلا برویم یک چایی بخوریم بعد باید برگردیم و احساسات ناراحتی مان را از یک اتفاق باید ادامه دهیم. هرکدامش چیز خاصی دارد، در تلویزیون و سینما پلان قطع می شود و این یک جور تجربه است. مثلا شما احساس دل گیری از کسی و دوستی را داری حالا باید کات بدی، با این دوستت غذا می خوری، می خندی بعد دوباره ادامه ی ماجرا. این ها برای خودش یک جور لذت بخش است. پس یک چیزهایی در تلویزیون و تئاتر تفاوت دارد، ممکن است بازیگری تئاتر با تلویزیون فرق کند.

چند وقتی است از سینما می آیند در تئاتر  بازی می کنند.

این هم کنجکاوی آدم هاست که می آیند توانشان را بسنجند، ببینند چه حسی دارد. مثل همان است که از تئاتر به تلویزیون بیایند، فرقی نمی کند بهر حال کنجکاوی است چون هر دو بازیگری است، در هر دو مدیوم سینما و تئاتر بازیگری است. حالا کسی که با سینما شروع کرده بهر حال راجع به تئاتر می شنود، می رود می بیند و احساس می کند که خودش به روی صحنه چه جور خواهد بود. در سینما یک تخصصی پیدا کرده که یک کلمه ای را می گوید کات می دهند خب حالا برویم ببینیم در تئاتر چه کار می کنند. با این حال بازیگران بسیاری از سینما و تلویزیون می آیند که در تئاتر موفق نیستند، بعضی از بازیگران تئاتر هم هستند که در سینما موفق نیستند. بهر حال هر کدامشان یک چیزهایی دارد برای شناخت. اینکه بداند در تلویزیون یا در سینما الان کلوزآپ است باید چه حرکتی بکند اینکه الان لانگ شات است و باید حرکات درشت انجام دهد، باید مراقب این ها باشیم مثلا الان دوربین چه وضعیتی از صورت تو را دارد در حالی که در تئاتر نه. در تئاتر صحنه باز می شود و تماشاگر در طول تو را دارد می بیند و تو می دانی کجاست و چگونه تو را می بیند. خب اینجا تمام ذهن و انرژیت در خدمت آن بازی است که می خواهی بکنی باید بدانی که الان این فردی که نقشش را بازی می کنی چه قدی دارد، چه شکلی است، آن چیزی که کارگردان می خواهد، در حالی که در تئاتر کارگردان موقعیت را انتخاب نمی کند بازیگر است که انتخاب می کند. کنجکاوی و اینکه خود را محک بزنند که می توانند این کار را بکنند یا نه. من بازیگر قدیمی می شناسم که در تئاتر نتوانستند کاری بکنند ولی در سینما موفق بودند، ستاره بودند اما در تئاتر نتوانستند و متوجه شدند برای سینما هستند و یا بازیگر تئاتر داریم که در سینما موفق نبودند.

 از کار برای بچه ها برای ما بگید. شما هم در مدیوم تلویزیون هم در تئاتر(این نمایش) برای بچه ها کار کردید.

بچه ها، بزرگ ها، همه ی آدم ها برای من قابل احترام اند. بچه ها به دلیل اینکه هنوز روانشان، روحشان کودک است آماده یاد گرفتن و آماده دیدن است، آماده کشف کردن است و قدرت خیال پردازی و رویاسازیشان زیاد است، من خیلی راحت تر می توانم با آن ها ها ارتباط برقرار کنم. آدم بزرگ ها مثل خودم دیگر شکل گرفته اند، یک خورده سخت است. خب به بچه ها می شود گفت که اینجا خانه نیست، اینجا قصر فلان است، می پذیزند. اکثرا نمی گویند چرا اینجایش اینطوری است. ارتباط با بچه ها از طریق نمایش خیلی راحت تر است و من خیلی دوست دارم با بچه ها کارکنم.

شما کار برای نسل های مختلف بچه ها را تجربه کردید.

 اکثر بچه هایی که من برایشان بازی می کردم الان چهل وخرده ای سالشان است. اکثرا بچه دارند و خیلی ها به همراه بچه هایشان می آیند نمایش را ببینند و بچه ها که می آیند عکس بگیرند، به آن ها می گویم من زمانی برای مامان و بابای شما بازی می کردم و حالا برای شما بازی می کنم و ببینیم خدا بخواهد برای بچه های شما بازی کنم.

 انشالله بازی می کنید. تفاوت نسل های قبل را با این نسل در چه می دانید؟

چیزهایی قاعدتا تغییر کرده. بعضی چیزهایش خوب است بعضی چیزهایش نیست. بچه های قدیم امتیازاتشان این بود، خیلی محبتشان روشن بود، خیلی خیال پردازی می کردند. از چیزهای منفیش، اطلاعاتشان کم بود، خیلی کم حرف بودند، تنهایی را بیشتر دوست داشتند. امتیاز خیلی خوبشان این است که با هم بازی می کردند. نسل الان امتیازهای مثبتشان این است که خیلی اطلاعات دارند، خیلی اجتماعی اند، به نظر می رسد می دانند دارند چه کار می کنند. بدیشان این است که خیلی زود بزرگ شدند، کارهای دسته جمعی خیلی کم انجام می دهند یا می روند سراغ بازی های این گوشی ها که خیلی وحشتناک است و بعدا باعث ناراحتی هایی خواهد شد. در خودشان تنها خواهند شد ولی خب تعارفات قبلی را ندارند. مثلا بچه های قدیم وقتی می خواستند یک کاری انجام دهند حتما اجازه می گرفتند ولی الان نه. اصلا برایشان مهم نیست، انجام می دهند. پدر و مادرها تربیت را جور دیگری می دیدند، احترام را جور دیگری می دیدند ولی الان اینطور نیست. ارتباطات به دلیل اطلاعات، به دلیل تکنولوژی، به دلیل فشردگی شهرنشینی، کنار هم بودن خیلی فرق کرده است.

 شما تجربه کارگردانی سریال برای بچه ها را هم دارید مثل مبصر ۵ ساله…

“مبصر ۵ ساله”، “برگ سیاه تاریخ”، “اوستا و وردست”، “ماجرای آقای نوبخت” که من خیلی دوستش داشتم. ماجرایش این بود یک روز زنگ در یک آقایی را می زنند برایش یک هدیه می آورند. یک بسته بزرگ که یخچال مانند بود. آن آقا بسته را باز می کند می بیند یک پسر در آن است، یک نامه هم دستش است که ما مسافرت می رویم این بچه را نمی توانیم ببریم از شما خواهش می کنیم از او نگهداری کنید تا ما برگردیم و بلاهایی که آن آقا پسر سر مرد می آورد. یک برنامه ای بود به نام “جنگ آفتاب” که شبکه ۲ پخش می کرد که با یک گروه نمایش اجرا می کردیم که دوستان خوبی از آن موقع آمدند تلویزیون مثل آقای مجید صالحی ، سیاوش مفیدی ، که همه شان دور هم جمع شدند.

خیلی از آن کار ها در ذهن مخاطب ماندگار شدند.

بله. عجیب است که من خودم شعر تیتراژ یادم نیست ، ولی خیلی ها که مرا می بینند هنوز “هپلی” را یادشان هست و می خوانند.

 چرا شما بیشتر در زمینه بازیگری فعالیت دارید تا در زمینه ی کارگردانی؟

من شروع کارم با بازیگری بود ، من به خاطر بازیگری آمدم تئاتر. بعدا موقع کار کردن به یک چیزهایی رسیدم که می خواستم بگویم ولی کسی نمی آمد آن کاررا کارگردانی کند، به همین دلیل آن کار ها را کارگردانی کردم.

شما با خانم کاظمی در چند کار تا به حال همکاری کرده اید؟

از چند سال پیش خانم کاظمی در گروه آقای پسیانی بود و  با هم  همکاری می کردیم. یک آشنایی قبلی داشتیم. در کارهایی که می خواستند برای بچه ها کار کنند، دیدیم که نقاط مشترکی داریم. از آنجا شروع شد و الان فکر می کنم چهارمین کار باشد که با ایشان کار کردیم و بعد از این هم یک نمایشنامه داریم که قرار است اجرا شود.

نام کارهایتان را به خاطر دارید؟

یکی از کارها ” به زیر پات نگاه کن ” و یکی ” خاله مرجان و خروس  ”  است که قرار است در بهمن ماه دوباره اجرا شود. یک کار دیگر بود که برای جشنواره بود و کار دیگری که الان در خاطرم نیست.

نمایش خاله مرجان و خروس قرار است با همان گروه قبلی بر روی صحنه بیاید؟

 بله ، با همان گروه قرار است در کانون پرورش فکری کودکان اجرا شود و یکی دیگر به اسم” کلوچه دارچینی”، به کارگردانی خود خانم کاظمی.

اجرای اول این نمایش مربوط به چه سالی بود؟

در سال ۹۰ و به دلیل اینکه بعد از اتمام نمایش هنوز تماشاگر زیادی داشت که می خواستند نمایش را ببینند ولی چون زمان نداشتیم و نمی تونستیم ادامه بدهیم، به همین خاطر مسئول کانون پرورش فکری تصمیم گرفتند دوباره این نمایش را اجرا کنیم.

 و درباره نمایشی که در حال حاضر در آن مشغول هستید.

 بله، غول بزرگ مهربان.

 این نمایش چه ویژگی هایی دارد؟

 این نمایش قدرت تخیل کودکان را بالا می برد که توسط یک نویسنده ی انگلیسی نوشته شده است که آن را آقای حسین فدایی ترجمه کردند. از ویژگی های آن تخیل و رویاپردازی است. خانم کاظمی  آن را نوشته و من آن را دوست داشتم برای اینکه خودش رویاپرداز خوبی بوده که توانسته صحنه ها را در رویا برای بچه ها تعریف کند. اینکه یک غولی هست که مهربان است و بقیه غول ها نامهربانند و در پایان غول های نا مهربان را می گیرند در باغ وحش می اندازند. این رویا پردازی برای کودکان الان خیلی خوب است ، چرا که با کودکان الان ما خیلی مثل بزرگها برخورد می کنیم.

 شما که در حوزه کودک متخصص هستید و قریب به چهل سال است که در این زمینه فعالیت می کنید، از ویژگی های کار برای کودکان بگویید که باید چه ویژگی هایی داشته باشد؟

 مهم این است که دوست داشته باشیم برای بچه ها کار کنیم. کار برای بچه ها فرمول ریاضی نیست که بشود گفت دو دوتا می شود چهارتا. باید بگذارید بچه ها خیال پردازی کنند . بچه گانه فکر کنند. ما خیلی از بچه هایمان می خواهیم که سریع بزرگ شوند. به اندازه ی کافی آنها وقتی بزرگ شوند اذیت خواهند شد. مکافات خواهند کشید. بگذاریم لااقل کودکان در دنیای کودکانه شان باشند. من اولین کاری که بازی کردم در سال پنجاه و هشت، کار آقای اردشیر کشاورزی ، “لوبیای سحرآمیز” بود پر از شعر و چقدر خوب است که بازیگر برای بچه ها کار کند ، چرا که خودش هم بر می گردد به دنیای بچگی اش، کودک بودن خیلی خوب است.

می توانم یک سوال خصوصی بپرسم؟

بله.

شما دو بار غول سرطان را شکست دادید.

 سه بار. بار اول در سال ۸۱ ، یکبار در سال ۹۰ و بار بعدی ۹۲.

 از وضعیت فعلی جسمی تان و روند دوره درمانی تان برایمان بگویید.

الان که تمام شد. البته سال ۹۰ تمام شد و هنوز یک سال نشده بود که دوباره مشکل پیش آمد. این بار امیدوارم فاصله اش کمی بیشتر شود که دوباره بتوانم در دوره ی بعدی ادامه دهم. خوشبختانه نمی دانم چه شد ولی فعلا تمام شد.

در زمان بیماریتان توجه مسئولین چطور بود؟ از لحاظ عیادت و رسیدگی وهزینه ها و وضعیت بیمه و ….

خب ببینید ، کمک هایی می شود که من نمی توانم منکر آن شوم. مثلا تلویزیون یک بخشی از هزینه ها را پرداخت کرد، هرچند در مقابل این هزینه های درمانی که مخارج آن خیلی بالاست، اندک است و شما فکر کنید هر پانزده روز باید شش آمپول یک میلیون و دویست هزارتومانی بزنید و یا مثلا یک اسکن شش میلیون تومان است. البته من هزینه های درمانی ام خیلی ارزان تر بود نسبت به افراد دیگری که متاسفانه گرفتار هستند. خب تلویزیون تا آنجا که می توانست و در توانشان است، بخشی از نسخه های مرا پرداخت کردند. و دوستان فارابی که یک آمپول من پیدا نمی شد برایم تهیه کردند و برایم فرستادند. یا روزی آقای میرعلایی تشریف آوردند عیادت و برای تنفس هوا یک وسیله برای من آوردند. از لحاظ روحیه هم آقای احمدی نژاد آمدند عیادت من که از ایشان خیلی تشکر می کنم یا مثلا آقای ضرغامی ، آقای مولایی را فرستادند و یا خود آقای میرعلایی وقتی که رئیس فارابی بودند، آمدند. از این ور و آن ور تماس می گیرند که خیلی روحیه دهنده است. یک بخشی هم دوستان من و بخش دیگری مردم عادی. شما باور نمی کنید که در خیابان چه قدر مرا بغل کردند و گفتند دعا کردیم و دعا می کنیم. که من خودم خیلی شوکه می شوم. من که این خوشبختی را داشتم گاهی فکر می کنم افرادی که در موقعیتی نیستند که کسی آنها را بشناسد و بیاید کمکشان آنها چه می کنند چون واقعا بیمار به روحیه احتیاج دارد. من تقاضایی ندارم و تشکر می کنم از تلویزیون ، فارابی و رییس جمهور سابق .

بعد از دوران بیماری به غیر از این نمایش ، چه فعالیت های دیگری داشتید؟

 من در چند هفته ای که بستری بودم یکی از کارهای خوبی که می کردم این بود که شروع کردم به نوشتن. الان  در ضمن این نمایشی که دارم کار می کنم  برای دو نمایش دیگر برای بهمن ماه هم تمرین می کنیم. به جز اینها کار آقای ورزی ست که من بازی می کنم ، “معمای شاه ” که تاریخی ست و کار من تمام شده است و گه گداری می روم آنجا. کار دیگری هم در تلویزیون دارم که به زودی شروع به ضبط می کنیم به نام “آموزش های زلزله” که داستان مشکلات خانواده ایست که آموزش های زلزله باید به آنها داده شود.

 در سایت های خبری نوشتند گویا  با آقای شهاب حسینی هم کاری داشتید؟

بله آن کار تمام شد. من چند روز کار داشتم که در جشنواره فجر امسال هم اکران خواهد شد و بعد از آن پیشنهاد  یک فیلم سینمایی را رد کردم چون که وقت نداشتم.

 در فیلم شهاب حسینی چه نقشی داشتید؟

 نقش یک آقایی که می رود دوربین مخفی می کارد.

برای جشنواره تئاتر فجر امسال چطور؟ کاری ندارید؟

نه. ندارم.

 در جست و جوی نام شما در صفحات اینترنت برای کسب اطلاعات بیشتر ، هیچ صفحه ای در فیس بوک یا سایت و وبلاگ شخصی از شما ندیدیم. با اینکه این روز ها مد است که بازیگران چنین صفحاتی داشته باشند.

 من خیلی این چیزها را بلد نیستم. من به جای کامپیوتر بیشتر ترجیح می دهم با چرتکه حساب کنم. من نمی توانم اصلا مطمئن باشم نسبت به چیزی که دست خودم نیست. چندبار هم خواستم ببینم چجوری کار می کند که دیدم، نه اصلا علاقه ای ندارم. من از این وسایل فقط خاموش و روشن کردن تلویزیون را بلدم.

ممنون از اینکه این وقت را در اختیار ما قرار دادید.

 

مطالب مرتبط

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

11 − یازده =